فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Thrum

θrʌm θrʌm

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive adverb

ریشه، ته‌نخ، ریشه یا نخ آویخته، صدای تپ‌تپ یا زدن روی میز، ریشه‌دار، مضراب زدن، اندک، زرزرکردن (در ساز)، روی میز زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Ahmad was thrumming a guitar.

احمد داشت گیتار می‌زد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thrum

  1. verb make a rhythmic sound
    Synonyms:
    beat drum hum
  1. verb sound the strings of (a string instrument)
    Synonyms:
    strum

ارجاع به لغت thrum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thrum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thrum

لغات نزدیک thrum

پیشنهاد بهبود معانی