فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Drum

drʌm drʌm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drummed
  • شکل سوم:

    drummed
  • سوم شخص مفرد:

    drums
  • وجه وصفی حال:

    drumming
  • شکل جمع:

    drums

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    موسیقی طبل
    • - The sound of the drum echoed through the studio.
    • - صدای طبل در استودیو پیچید.
    • - the rhythmic beats of the drum
    • - ضربات ریتمیک طبل
  • noun countable
    بشکه (استوانه‌ای)
    • - The drum was filled with water.
    • - بشکه پر از آب شد.
    • - The chemical waste was stored in large drums before disposal.
    • - ضایعات شیمیایی قبل از دفع در بشکه‌های بزرگ قرار می‌گرفت.
  • noun countable
    مخزن (ماشین لباس‌شویی)
    • - The drum in my washing machine has a capacity of 10 kilograms.
    • - مخزن ماشین لباس‌شویی من ده کیلوگرم ظرفیت دارد.
    • - The clothes got tangled up in the drum of the washing machine.
    • - لباس‌ها در مخزن ماشین لباس‌شویی گیر کردند.
  • verb - intransitive verb - transitive
    ضرب گرفتن، ضرب زدن
    • - His fingers drummed on the table.
    • - با انگشتانش روی میز ضرب گرفته بود.
    • - The rain drummed against the window, creating a soothing rhythm.
    • - باران روی پنجره ضرب می‌گرفت و ریتم آرامش‌بخشی ایجاد می‌کرد.
  • verb - intransitive
    موسیقی طبل زدن
    • - The drummer began to drum.
    • - طبل‌زن شروع به طبل زدن کرد.
    • - As the crowd cheered, the drummer began to drum faster and faster.
    • - با تشویق جمعیت، طبل‌زن شروع به تندتر و تندتر طبل زدن کرد.
  • noun
    کالبدشناسی پرده‌ی گوش
    • - The doctor examined the patient's drum.
    • - دکتر پرده‌ی گوش بیمار را معاینه کرد.
    • - I could feel the pressure in my drum as the airplane descended.
    • - با فرود آمدن هواپیما فشار را در پرده‌ی گوشم احساس می‌کردم.
  • noun
    صدای طبل (و هر صدای مشابه دیگر)، صدای ریتمیک
    • - The deep drum reverberated throughout the concert hall.
    • - صدای عمیق طبل در سراسر سالن کنسرت پیچید.
    • - The drum of thunder echoed through the valley.
    • - صدای ریتمیک رعد‌وبرق در دره طنین‌انداز شد.
  • noun countable
    جانورشناسی شوریده‌ماهی، ماهی‌ غرغرکننده
    • - I was amazed by the drum's ability to create such a loud noise using its air bladder.
    • - از توانایی شوریده‌ماهی برای ایجاد چنین صدای بلندی با استفاده از کیسه‌ی شنا شگفت‌زده شدم.
    • - The fishermen were excited when they heard the drum's sound.
    • - ماهیگیران با شنیدن صدای ماهی‌ غرغرکننده هیجان‌زده شدند.
  • verb - intransitive
    فراخواندن، احضار کردن (به‌ویژه در ارتش با نواختن طبل)
    • - The commander drummed the soldiers to prepare for battle.
    • - فرمانده سربازان را فراخواند تا برای نبرد آماده شوند.
    • - The coach drummed the team into formation for practice.
    • - مربی تیم را برای تمرین احضار کرد.
  • verb - transitive
    (در مغز کسی) فرو کردن، گنجاندن (عقاید یا اطلاعات و غیره)
    • - Their radios kept drumming their dogmatic ideas into the people's heads.
    • - رادیوهای آن‌ها عقاید تعصب‌آمیز آنان را به کله‌ی مردم فرو می‌کردند.
    • - The coach drummed the team's winning strategy into their minds during practice.
    • - مربی در طول تمرین، استراتژی پیروزی تیم را در ذهن آن‌ها گنجاند.
  • verb - transitive
    بیرون کردن، بیرون انداختن، بیرون راندن (به زور) (معمولاً با حرف اضافه‌ی up می‌آید)
    • - The beggars were drummed out of town.
    • - گداها را از شهر بیرون کردند.
    • - The coach drummed out the player from the team after he violated team rules.
    • - مربی این بازیکن را پس از نقض قوانین تیم از تیم بیرون انداخت.
  • noun
    جغرافیا (انگلیسی اسکاتلندی) تپه‌ی باریک
    • - The sheep grazed peacefully on the grassy slopes of the drum.
    • - گوسفندان با آرامش در دامنه‌های علفی تپه‌ی باریک چرا می‌کردند.
    • - Local folklore tells tales of ancient spirits that dwell within the mysterious drums of Scotland.
    • - در فولکلور محلی داستان‌های ارواح باستانی‌ای روایت شده است که در تپه‌های باریک اسرارآمیز اسکاتلند زندگی می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد drum

  1. verb beat, tap a beat
    Synonyms: boom, pulsate, rap, reverberate, roar, strum, tattoo, throb, thrum, thunder

Phrasal verbs

  • drum out of

    1- (در اصل) با نواختن کوس از ارتش اخراج کردن 2- (با رسوایی) اخراج کردن

  • drum up

    1- (با نواختن کوس) فراخواندن، احضار کردن 2- بازار گرمی کردن، (با تبلیغ و مراجعه به مردم) کار و کاسبی را رو به راه کردن، ترویج کردن

  • drum into

    چیزی را در سر کسی فرو کردن، مدام یادآوری کردن، دائما متذکر شدن

Idioms

ارجاع به لغت drum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drum

لغات نزدیک drum

پیشنهاد بهبود معانی