امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Drum

drʌm drʌm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drummed
  • شکل سوم:

    drummed
  • سوم‌شخص مفرد:

    drums
  • وجه وصفی حال:

    drumming
  • شکل جمع:

    drums

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
موسیقی طبل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The sound of the drum echoed through the studio.
- صدای طبل در استودیو پیچید.
- the rhythmic beats of the drum
- ضربات ریتمیک طبل
noun countable
بشکه (استوانه‌ای)
- The drum was filled with water.
- بشکه پر از آب شد.
- The chemical waste was stored in large drums before disposal.
- ضایعات شیمیایی قبل از دفع در بشکه‌های بزرگ قرار می‌گرفت.
noun countable
مخزن (ماشین لباس‌شویی)
- The drum in my washing machine has a capacity of 10 kilograms.
- مخزن ماشین لباس‌شویی من ده کیلوگرم ظرفیت دارد.
- The clothes got tangled up in the drum of the washing machine.
- لباس‌ها در مخزن ماشین لباس‌شویی گیر کردند.
verb - intransitive verb - transitive
ضرب گرفتن، ضرب زدن
- His fingers drummed on the table.
- با انگشتانش روی میز ضرب گرفته بود.
- The rain drummed against the window, creating a soothing rhythm.
- باران روی پنجره ضرب می‌گرفت و ریتم آرامش‌بخشی ایجاد می‌کرد.
verb - intransitive
موسیقی طبل زدن
- The drummer began to drum.
- طبل‌زن شروع به طبل زدن کرد.
- As the crowd cheered, the drummer began to drum faster and faster.
- با تشویق جمعیت، طبل‌زن شروع به تندتر و تندتر طبل زدن کرد.
noun
کالبدشناسی پرده‌ی گوش link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده
- The doctor examined the patient's drum.
- دکتر پرده‌ی گوش بیمار را معاینه کرد.
- I could feel the pressure in my drum as the airplane descended.
- با فرود آمدن هواپیما فشار را در پرده‌ی گوشم احساس می‌کردم.
noun
صدای طبل (و هر صدای مشابه دیگر)، صدای ریتمیک
- The deep drum reverberated throughout the concert hall.
- صدای عمیق طبل در سراسر سالن کنسرت پیچید.
- The drum of thunder echoed through the valley.
- صدای ریتمیک رعد‌وبرق در دره طنین‌انداز شد.
noun countable
جانورشناسی شوریده‌ماهی، ماهی‌ غرغرکننده link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- I was amazed by the drum's ability to create such a loud noise using its air bladder.
- از توانایی شوریده‌ماهی برای ایجاد چنین صدای بلندی با استفاده از کیسه‌ی شنا شگفت‌زده شدم.
- The fishermen were excited when they heard the drum's sound.
- ماهیگیران با شنیدن صدای ماهی‌ غرغرکننده هیجان‌زده شدند.
verb - intransitive
فراخواندن، احضار کردن (به‌ویژه در ارتش با نواختن طبل)
- The commander drummed the soldiers to prepare for battle.
- فرمانده سربازان را فراخواند تا برای نبرد آماده شوند.
- The coach drummed the team into formation for practice.
- مربی تیم را برای تمرین احضار کرد.
verb - transitive
(در مغز کسی) فرو کردن، گنجاندن (عقاید یا اطلاعات و غیره)
- Their radios kept drumming their dogmatic ideas into the people's heads.
- رادیوهای آن‌ها عقاید تعصب‌آمیز آنان را به کله‌ی مردم فرو می‌کردند.
- The coach drummed the team's winning strategy into their minds during practice.
- مربی در طول تمرین، استراتژی پیروزی تیم را در ذهن آن‌ها گنجاند.
verb - transitive
بیرون کردن، بیرون انداختن، بیرون راندن (به زور) (معمولاً با حرف اضافه‌ی up می‌آید)
- The beggars were drummed out of town.
- گداها را از شهر بیرون کردند.
- The coach drummed out the player from the team after he violated team rules.
- مربی این بازیکن را پس از نقض قوانین تیم از تیم بیرون انداخت.
noun
جغرافیا (انگلیسی اسکاتلندی) تپه‌ی باریک
- The sheep grazed peacefully on the grassy slopes of the drum.
- گوسفندان با آرامش در دامنه‌های علفی تپه‌ی باریک چرا می‌کردند.
- Local folklore tells tales of ancient spirits that dwell within the mysterious drums of Scotland.
- در فولکلور محلی داستان‌های ارواح باستانی‌ای روایت شده است که در تپه‌های باریک اسرارآمیز اسکاتلند زندگی می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drum

  1. verb beat, tap a beat
    Synonyms:
    boom pulsate rap reverberate roar strum tattoo throb thrum thunder

Phrasal verbs

  • drum out of

    1- (در اصل) با نواختن کوس از ارتش اخراج کردن 2- (با رسوایی) اخراج کردن

  • drum up

    1- (با نواختن کوس) فراخواندن، احضار کردن 2- بازار گرمی کردن، (با تبلیغ و مراجعه به مردم) کار و کاسبی را رو به راه کردن، ترویج کردن

  • drum into

    چیزی را در سر کسی فرو کردن، مدام یادآوری کردن، دائما متذکر شدن

Idioms

  • beat the drum for

    (عامیانه) بازارگرمی کردن، جلب توجه یا علاقه کردن

ارجاع به لغت drum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drum

لغات نزدیک drum

پیشنهاد بهبود معانی