گذشتهی ساده:
drummedشکل سوم:
drummedسومشخص مفرد:
drumsوجه وصفی حال:
drummingشکل جمع:
drumsموسیقی طبل
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The sound of the drum echoed through the studio.
صدای طبل در استودیو پیچید.
the rhythmic beats of the drum
ضربات ریتمیک طبل
بشکه (استوانهای)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The drum was filled with water.
بشکه پر از آب شد.
The chemical waste was stored in large drums before disposal.
ضایعات شیمیایی قبل از دفع در بشکههای بزرگ قرار میگرفت.
مخزن (ماشین لباسشویی)
The drum in my washing machine has a capacity of 10 kilograms.
مخزن ماشین لباسشویی من ده کیلوگرم ظرفیت دارد.
The clothes got tangled up in the drum of the washing machine.
لباسها در مخزن ماشین لباسشویی گیر کردند.
ضرب گرفتن، ضرب زدن
His fingers drummed on the table.
با انگشتانش روی میز ضرب گرفته بود.
The rain drummed against the window, creating a soothing rhythm.
باران روی پنجره ضرب میگرفت و ریتم آرامشبخشی ایجاد میکرد.
موسیقی طبل زدن
The drummer began to drum.
طبلزن شروع به طبل زدن کرد.
As the crowd cheered, the drummer began to drum faster and faster.
با تشویق جمعیت، طبلزن شروع به تندتر و تندتر طبل زدن کرد.
کالبدشناسی پردهی گوش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The doctor examined the patient's drum.
دکتر پردهی گوش بیمار را معاینه کرد.
I could feel the pressure in my drum as the airplane descended.
با فرود آمدن هواپیما فشار را در پردهی گوشم احساس میکردم.
صدای طبل (و هر صدای مشابه دیگر)، صدای ریتمیک
The deep drum reverberated throughout the concert hall.
صدای عمیق طبل در سراسر سالن کنسرت پیچید.
The drum of thunder echoed through the valley.
صدای ریتمیک رعدوبرق در دره طنینانداز شد.
جانورشناسی شوریدهماهی، ماهی غرغرکننده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
I was amazed by the drum's ability to create such a loud noise using its air bladder.
از توانایی شوریدهماهی برای ایجاد چنین صدای بلندی با استفاده از کیسهی شنا شگفتزده شدم.
The fishermen were excited when they heard the drum's sound.
ماهیگیران با شنیدن صدای ماهی غرغرکننده هیجانزده شدند.
فراخواندن، احضار کردن (بهویژه در ارتش با نواختن طبل)
The commander drummed the soldiers to prepare for battle.
فرمانده سربازان را فراخواند تا برای نبرد آماده شوند.
The coach drummed the team into formation for practice.
مربی تیم را برای تمرین احضار کرد.
(در مغز کسی) فرو کردن، گنجاندن (عقاید یا اطلاعات و غیره)
Their radios kept drumming their dogmatic ideas into the people's heads.
رادیوهای آنها عقاید تعصبآمیز آنان را به کلهی مردم فرو میکردند.
The coach drummed the team's winning strategy into their minds during practice.
مربی در طول تمرین، استراتژی پیروزی تیم را در ذهن آنها گنجاند.
بیرون کردن، بیرون انداختن، بیرون راندن (به زور) (معمولاً با حرف اضافهی up میآید)
The beggars were drummed out of town.
گداها را از شهر بیرون کردند.
The coach drummed out the player from the team after he violated team rules.
مربی این بازیکن را پس از نقض قوانین تیم از تیم بیرون انداخت.
جغرافیا (انگلیسی اسکاتلندی) تپهی باریک
The sheep grazed peacefully on the grassy slopes of the drum.
گوسفندان با آرامش در دامنههای علفی تپهی باریک چرا میکردند.
Local folklore tells tales of ancient spirits that dwell within the mysterious drums of Scotland.
در فولکلور محلی داستانهای ارواح باستانیای روایت شده است که در تپههای باریک اسرارآمیز اسکاتلند زندگی میکنند.
1- (در اصل) با نواختن کوس از ارتش اخراج کردن 2- (با رسوایی) اخراج کردن
1- (با نواختن کوس) فراخواندن، احضار کردن 2- بازار گرمی کردن، (با تبلیغ و مراجعه به مردم) کار و کاسبی را رو به راه کردن، ترویج کردن
چیزی را در سر کسی فرو کردن، مدام یادآوری کردن، دائما متذکر شدن
(عامیانه) بازارگرمی کردن، جلب توجه یا علاقه کردن
(برای کسی یا چیزی) جلب حمایت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drum» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drum