آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ اسفند ۱۴۰۳

    Drum

    drʌm drʌm

    گذشته‌ی ساده:

    drummed

    شکل سوم:

    drummed

    سوم‌شخص مفرد:

    drums

    وجه وصفی حال:

    drumming

    شکل جمع:

    drums

    معنی drum | جمله با drum

    noun countable A2

    موسیقی طبل

    drum, طبل
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    The sound of the drum echoed through the studio.

    صدای طبل در استودیو پیچید.

    the rhythmic beats of the drum

    ضربات ریتمیک طبل

    noun countable

    بشکه (استوانه‌ای)

    drum, بشکه (استوانه‌ای)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The drum was filled with water.

    بشکه پر از آب شد.

    The chemical waste was stored in large drums before disposal.

    ضایعات شیمیایی قبل از دفع در بشکه‌های بزرگ قرار می‌گرفت.

    noun countable

    مخزن (ماشین لباس‌شویی)

    The drum in my washing machine has a capacity of 10 kilograms.

    مخزن ماشین لباس‌شویی من ده کیلوگرم ظرفیت دارد.

    The clothes got tangled up in the drum of the washing machine.

    لباس‌ها در مخزن ماشین لباس‌شویی گیر کردند.

    verb - intransitive verb - transitive

    ضرب گرفتن، ضرب زدن

    His fingers drummed on the table.

    با انگشتانش روی میز ضرب گرفته بود.

    The rain drummed against the window, creating a soothing rhythm.

    باران روی پنجره ضرب می‌گرفت و ریتم آرامش‌بخشی ایجاد می‌کرد.

    verb - intransitive

    موسیقی طبل زدن

    The drummer began to drum.

    طبل‌زن شروع به طبل زدن کرد.

    As the crowd cheered, the drummer began to drum faster and faster.

    با تشویق جمعیت، طبل‌زن شروع به تندتر و تندتر طبل زدن کرد.

    noun

    کالبدشناسی پرده‌ی گوش

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    The doctor examined the patient's drum.

    دکتر پرده‌ی گوش بیمار را معاینه کرد.

    I could feel the pressure in my drum as the airplane descended.

    با فرود آمدن هواپیما فشار را در پرده‌ی گوشم احساس می‌کردم.

    noun

    صدای طبل (و هر صدای مشابه دیگر)، صدای ریتمیک

    The deep drum reverberated throughout the concert hall.

    صدای عمیق طبل در سراسر سالن کنسرت پیچید.

    The drum of thunder echoed through the valley.

    صدای ریتمیک رعد‌وبرق در دره طنین‌انداز شد.

    noun countable

    جانورشناسی شوریده‌ماهی، ماهی‌ غرغرکننده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    I was amazed by the drum's ability to create such a loud noise using its air bladder.

    از توانایی شوریده‌ماهی برای ایجاد چنین صدای بلندی با استفاده از کیسه‌ی شنا شگفت‌زده شدم.

    The fishermen were excited when they heard the drum's sound.

    ماهیگیران با شنیدن صدای ماهی‌ غرغرکننده هیجان‌زده شدند.

    verb - intransitive

    فراخواندن، احضار کردن (به‌ویژه در ارتش با نواختن طبل)

    The commander drummed the soldiers to prepare for battle.

    فرمانده سربازان را فراخواند تا برای نبرد آماده شوند.

    The coach drummed the team into formation for practice.

    مربی تیم را برای تمرین احضار کرد.

    verb - transitive

    (در مغز کسی) فرو کردن، گنجاندن (عقاید یا اطلاعات و غیره)

    Their radios kept drumming their dogmatic ideas into the people's heads.

    رادیوهای آن‌ها عقاید تعصب‌آمیز آنان را به کله‌ی مردم فرو می‌کردند.

    The coach drummed the team's winning strategy into their minds during practice.

    مربی در طول تمرین، استراتژی پیروزی تیم را در ذهن آن‌ها گنجاند.

    verb - transitive

    بیرون کردن، بیرون انداختن، بیرون راندن (به زور) (معمولاً با حرف اضافه‌ی up می‌آید)

    The beggars were drummed out of town.

    گداها را از شهر بیرون کردند.

    The coach drummed out the player from the team after he violated team rules.

    مربی این بازیکن را پس از نقض قوانین تیم از تیم بیرون انداخت.

    noun

    جغرافیا (انگلیسی اسکاتلندی) تپه‌ی باریک

    The sheep grazed peacefully on the grassy slopes of the drum.

    گوسفندان با آرامش در دامنه‌های علفی تپه‌ی باریک چرا می‌کردند.

    Local folklore tells tales of ancient spirits that dwell within the mysterious drums of Scotland.

    در فولکلور محلی داستان‌های ارواح باستانی‌ای روایت شده است که در تپه‌های باریک اسرارآمیز اسکاتلند زندگی می‌کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد drum

    1. verb beat, tap a beat
      Synonyms:
      tap throb pulsate rap roar thunder reverberate strum thrum tattoo boom

    Phrasal verbs

    drum out of

    1- (در اصل) با نواختن کوس از ارتش اخراج کردن 2- (با رسوایی) اخراج کردن

    drum up

    1- (با نواختن کوس) فراخواندن، احضار کردن 2- بازار گرمی کردن، (با تبلیغ و مراجعه به مردم) کار و کاسبی را رو به راه کردن، ترویج کردن

    drum into

    چیزی را در سر کسی فرو کردن، مدام یادآوری کردن، دائما متذکر شدن

    Idioms

    beat the drum for

    (عامیانه) بازارگرمی کردن، جلب توجه یا علاقه کردن

    drum up support (for)

    (برای کسی یا چیزی) جلب حمایت کردن

    سوال‌های رایج drum

    گذشته‌ی ساده drum چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده drum در زبان انگلیسی drummed است.

    شکل سوم drum چی میشه؟

    شکل سوم drum در زبان انگلیسی drummed است.

    شکل جمع drum چی میشه؟

    شکل جمع drum در زبان انگلیسی drums است.

    وجه وصفی حال drum چی میشه؟

    وجه وصفی حال drum در زبان انگلیسی drumming است.

    سوم‌شخص مفرد drum چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد drum در زبان انگلیسی drums است.

    ارجاع به لغت drum

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «drum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drum

    لغات نزدیک drum

    • - druid
    • - druidism
    • - drum
    • - drum into
    • - drum major
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.