گذشتهی ساده:
tattooedشکل سوم:
tattooedسومشخص مفرد:
tattoosوجه وصفی حال:
tattooingشکل جمع:
tattoosخالکوبی، تتو
I want to get a tattoo but I'm scared of needles.
میخواهم خالکوبی کنم اما از سوزن میترسم.
The colors of her tattoo caught everyone's attention.
رنگهای تتوی او توجه همه را به خود جلب کرد.
(نظامی) نمایش (همراه با موسیقی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The annual Edinburgh tattoo attracts thousands of visitors from around the world.
نمایش نظامی سالانهی اِدینبرو هزاران بازدیدکننده را از سراسر جهان به خود جذب میکند.
The soldiers marched in perfect formation during the tattoo.
سربازان در طول نمایش نظامی با آرایش کامل رژه رفتند.
خالکوبی کردن، تتو کردن
She decided to tattoo a dragon on her arm.
تصمیم گرفت اژدهایی را روی بازویش خالکوبی کند.
He decided to tattoo his girlfriend's name on his chest.
تصمیم گرفت نام دوستدخترش را روی سینهاش تتو کند.
ضرب، رِنگ
The tattoo of rain against the window was soothing.
ضرب باران روی پنجره آرامشبخش بود.
The tattoo of footsteps echoed through the hallway.
رنگ قدمها در دالان پیچید.
زدن (ضربههای مکرر روی طبل و غیره)
The drummer tattooed a powerful rhythm on the snare drum.
نوازندهی درام ریتم قدرتمندی را روی طبل کوچک زد.
She tattooed her fingers on the desk.
انگشتانش را روی میز زد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tattoo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tattoo