فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Drum Into

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

چیزی را در سر کسی فرو کردن، مدام یادآوری کردن، دائما متذکر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The importance of good manners was drummed into us at an early age.

اهمیت رعایت ادب را در سنین کودکی به ما دائما متذکر شدند.

Our teacher drummed the lesson into our heads.

معلممان درس را در سرمان فرو کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drum into

  1. verb make a point strongly
    Synonyms:
    reiterate drive home harp on hammer away instill din into

ارجاع به لغت drum into

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drum into» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drum-into

لغات نزدیک drum into

پیشنهاد بهبود معانی