چیزی را در سر کسی فرو کردن، مدام یادآوری کردن، دائما متذکر شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The importance of good manners was drummed into us at an early age.
اهمیت رعایت ادب را در سنین کودکی به ما دائما متذکر شدند.
Our teacher drummed the lesson into our heads.
معلممان درس را در سرمان فرو کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drum into» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drum-into