با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Harp On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    مکرراً تکرار کردن، بسیار گفتن، پرگویی کردن، حرافی کردن، پرچانگی کردن
    • - He's always harping on about lack of discipline.
    • - او همیشه به‌طور مکرر درباره‌ی نبود نظم و انضباط سخن می‌گوید.
    • - I know you want to go to Paris. Don't keep harping on!
    • - می‌دونم می‌خوای بری پاریس. به پرگویی کردن [درباره‌اش] ادامه نده!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد harp on

  1. verb repeat
    Synonyms: harp upon, pester, nag, bother, disturb, dwell upon, dwell on

ارجاع به لغت harp on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harp on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/harp-on

لغات نزدیک harp on

پیشنهاد بهبود معانی