مکرراً تکرار کردن، بسیار گفتن، پرگویی کردن، حرافی کردن، پرچانگی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He's always harping on about lack of discipline.
او همیشه بهطور مکرر دربارهی نبود نظم و انضباط سخن میگوید.
I know you want to go to Paris. Don't keep harping on!
میدونم میخوای بری پاریس. به پرگویی کردن [دربارهاش] ادامه نده!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «harp on» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/harp-on