سومشخص مفرد:
threadsوجه وصفی حال:
threadingدرهمتنیده، نخکششده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The old chair had a frayed, threaded cushion.
صندلی قدیمی یک کوسن نخکششده و فرسوده داشت.
The threaded rope hung securely from the tree branch.
طناب درهمتنیده محکم از شاخهی درخت آویزان بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «threaded» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/threaded