Filament

ˈfɪləmənt ˈfɪləmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
رشته، تار، لیف، (گیاه‌شناسی) میله‌ای، میله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد filament

  1. noun A very fine continuous strand
    Synonyms: fiber, fibril, filum, thread
  2. noun A very slender natural or synthetic fiber
    Synonyms: fiber, wire, tendril, thread, strand, fibril, hair, stalk

ارجاع به لغت filament

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «filament» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/filament

لغات نزدیک filament

پیشنهاد بهبود معانی