Run-through

ˈrʌnθruː ˈrʌnθruː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
تمرین از آغاز تا پایان (نمایش یا کنسرت)، تمرین کامل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد run-through

  1. verb To examine
    Synonyms: check, read-through, look-at
  2. noun A condensation of the essential or main points of something
    Synonyms: recapitulation, rundown, sum, summary, summation, summing-up, wrap-up, recap
  3. verb To spend
    Synonyms: waste, squander, work through, consume, eat up, lose, use up, eat, deplete, exhaust, go through, wipe out
    Antonyms: save, hoard

ارجاع به لغت run-through

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «run-through» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/run-through

لغات نزدیک run-through

پیشنهاد بهبود معانی