با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sum

sʌm sʌm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    summed
  • شکل سوم:

    summed
  • سوم‌شخص مفرد:

    sums
  • وجه وصفی حال:

    summing
  • شکل جمع:

    sums

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
حاصل جمع، مجموع، مبلغ، روی هم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a huge sum
- مبلغ هنگفت
- He received occasional sums of money.
- گاه و بیگاه مبالغی پول دریافت می‌کرد.
- a sum of fifty dollars
- مبلغ پنجاه دلار
- if all the sums for armaments were used to build libraries ...
- اگر همه‌ی وجوه مختص تسلیحات برای ساختن کتابخانه به‌کار می‌رفت ...
- The sum of 5 and 7 is 12.
- حاصل جمع 5 و 7 دوازده است.
- In their sum, his talents approached genius.
- استعدادهای او به‌طور سرجمع سر به نبوغ می‌زد.
- History is not merely a sum of events.
- تاریخ تنها مجموعه‌ای از رویدادها نیست.
- to preserve the sum of human knowledge
- حفظ همه‌ی دانش انسانی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
خلاصه، مختصر
- In sum, we were badly defeated.
- خلاصه شکست سختی خوردیم.
- The sum of his criticisms is as follows.
- خلاصه‌ی انتقادات او به قرار ذیل است.
verb - transitive
حساب کردن، با هم جمع کردن
- to sum a column of figures
- ستون ارقام را جمع زدن
- All costs should be carefully summed.
- کلیه‌ی هزینه‌ها باید با‌ دقت جمع‌ زده شوند.
verb - transitive
مختصر و موجز کردن، خلاصه نمودن
- He summed up his views in a few words.
- نظریات خود را در چند کلمه خلاصه کرد.
- I summed up the situation at a glance.
- با یک نظر اجمالی به وضعیت پی بردم.
verb - intransitive
بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به
- costs that sum into the thousands
- هزینه‌هایی که به چندین‌ هزار می‌رسد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sum

  1. noun total
    Synonyms: aggregate, all, amount, body, bulk, entirety, entity, epitome, gross, integral, mass, quantity, reckoning, résumé, score, structure, summary, summation, sum total, synopsis, system, tally, totality, value, whole, works, worth
    Antonyms: fraction, part

Phrasal verbs

  • sum up

    خلاصه کردن، جمع بستن، سرجمع کردن

Collocations

  • in sum

    به‌طور‌خلاصه، باری، خلاصه

  • sum total

    جمع کل، سرجمع، مجموع

ارجاع به لغت sum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sum

لغات نزدیک sum

پیشنهاد بهبود معانی