Sum Up

American: ˈsəm ʌp British: sʌm ʌp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

phrasal verb B2
خلاصه کردن، جمع بستن، سرجمع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sum up

  1. verb form an opinion of; summarize
    Synonyms: close, conclude, condense, digest, epitomize, estimate, examine, get the measure of, inventory, put in a nutshell, recapitulate, review, size up, sum, synopsize, total

ارجاع به لغت sum up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sum up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sum up

لغات نزدیک sum up

پیشنهاد بهبود معانی