گذشتهی ساده:
summed upشکل سوم:
summed upسومشخص مفرد:
sums upوجه وصفی حال:
summing upخلاصه کردن، جمعبندی کردن، به اختصار بیان کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
The journalist summed up the president’s policy in a single paragraph.
روزنامهنگار سیاست رئیسجمهور را در یک پاراگراف بیان کرد.
To sum up, we need more time and more resources to finish the project.
برای جمعبندی، ما برای اتمام پروژه به زمان و منابع بیشتری نیاز داریم.
نمایانگر بودن، نشاندهندهی چیزی بودن، مظهر چیزی بودن، بیانگر ویژگیهای چیزی بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The monument sums up the nation’s struggle for freedom.
آن یادبود نمایانگر تلاش ملت برای آزادی است.
Her simple lifestyle sums up what true happiness means.
سبک زندگی سادهاش، بیانگر معنای واقعی خوشبختی است.
قضاوت کردن، ارزیابی کردن، سنجیدن، نتیجهگیری کردن (بهسرعت)
You can’t sum someone up just by looking at their clothes.
نمیتوان فقط با نگاه کردن به لباس کسی، او را قضاوت کرد.
She quickly summed up the situation and knew exactly what to do.
او بهسرعت اوضاع را سنجید و دقیقاً فهمید باید چه کار کند.
حقوق جمعبندی نهایی کردن، بیان کردن نکات اصلی پرونده، مرور کردن پرونده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
After summing up, the judge reminded the jury of their responsibility to deliver a fair verdict.
پساز جمعبندی نهایی، قاضی هیئتمنصفه را به یادآوری وظیفهشان برای صدور حکمی عادلانه فراخواند.
In his final remarks, the judge summed up the arguments of both sides.
در سخنان پایانی خود، قاضی استدلالهای هر دو طرف را مرور کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sum up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sum up