گذشتهی ساده:
closedشکل سوم:
closedسومشخص مفرد:
closesوجه وصفی حال:
closingشکل جمع:
closesصفت تفضیلی:
closerصفت عالی:
closestبستن (در، پنجره و...)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Please, close the door!
لطفاً در را ببندید!
The window closes quietly.
پنجره به آرامی بسته میشود.
Close your book and listen to me!
کتابت را ببند و به حرفهای من گوش بده!
Her hand closed on the package.
با دستش قوطی را گرفت.
بستن، تعطیل شدن (مغازه، مرکز فروش، و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This bank is closed for good.
این بانک برای همیشه بسته شده است.
The school is closed in summer.
مدرسه در تابستان تعطیل است.
خاتمه یافتن، متوقف کردن، تمام کردن، اتمام یافتن
The show closed after a successful five-year run.
نمایش پساز پنج سال اجرای موفقیتآمیز به پایان رسید.
The investigation closed without any charges being filed.
تحقیقات بدون هیچ گونه اتهامی خاتمه یافت.
The chairman opens the meeting and later closes it.
رئیس جلسه را میگشاید و بعداً آنرا ختم میکند.
بستن، تمام کردن، خاتمه دادن، تعطیل کردن (کسبوکار، قرارداد و...)
The company announced that its branch in Chicago would close.
این شرکت اعلام کرد که شعبهی آن در شیکاگو تعطیل خواهد شد.
The bank will close all branches for a week during the holidays.
بانک بهمدت یک هفته درطول تعطیلات تمامی شعب خود را خواهد بست.
بستن قرارداد، منعقد کردن
He closed the deal in five minutes.
ظرف پنج دقیقه معامله را انجام داد.
He has closed his mind to any new suggestions.
او هیچ پیشنهاد جدیدی را نمیپذیرد.
مسدود کردن، محصور کردن، بستن (راه، مجرا و...)
His nasal passages are closed.
مجراهای بینی او مسدود است.
They have closed our street for repairs.
بهدلیل تعمیرات، خیابان ما را بستهاند.
They will close the street for the parade.
آنها خیابان را برای رژه خواهند بست.
کامپیوتر بستن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
Did you close all the applications before shutting down the computer?
آیا قبلاز خاموش کردن کامپیوتر، همهی برنامهها را بستید؟
Close the application properly to avoid data loss.
برای جلوگیری از از دست رفتن دادهها، برنامه را به درستی ببندید.
کم کردن فاصله، نزدیکتر شدن
The gap between the two teams began to close.
فاصلهی بین دو تیم شروع به کم شدن کرد.
The space between them began to close as they accelerated.
با شتاب گرفتنشان، فاصلهی بین آنها شروع به کم شدن کرد.
انتها، پایان
At the close of the day, I like to reflect on my accomplishments.
در پایان روز، دوست دارم به دستاوردهایم فکر کنم.
The close of the financial year is always a busy time.
انتهای سال مالی همیشه زمان شلوغی است.
at the close of the negotiations
در پایان مذاکرات
انگلیسی بریتانیایی خیابان بنبست (خیابانی با یک ورودی و ساختمانهای خصوصی در اطراف آن)
The postman knows everyone who lives in the close.
پستچی همهی کسانی را که در بنبست زندگی میکنند، میشناسد.
Access to the close is restricted to residents and their visitors.
دسترسی به بنبست محدود به ساکنان و ملاقاتکنندگان آنها است.
تنگاتنگ، نزدیک
Only close relatives attended the small, intimate wedding.
فقط بستگان نزدیک در عروسی کوچک و صمیمی شرکت کردند.
The two countries have a close relationship based on mutual respect.
این دو کشور روابط تنگاتنگی بر اساس احترام متقابل دارند.
The organization maintains close ties with local businesses.
این سازمان روابط نزدیکی با مشاغل محلی دارد.
a close relative
فامیل نزدیک
a close neighbor
همسایهی مجاور
a close society
اجتماع بسته
An agreement with the Russians seemed close.
توافق با روسها قریبالوقوع به نظر میرسید.
close in age
نزدیک به هم از نظر سنی
Your credit is close.
اعتبار شما محدود است.
Our heads were close together.
سرهایمان به هم نزدیک بودند.
صمیمی، نزدیک
We are close friends and share everything with each other.
ما دوستان صمیمی هستیم و همهچیز را با یکدیگر در میان میگذاریم.
They have a close relationship built on trust and respect.
آنها رابطهی نزدیکی دارند که بر پایهی اعتماد و احترام بنا شده است.
She is very close to her grandmother, visiting her every week.
او با مادربزرگش خیلی صمیمی است و هر هفته به او سر میزند.
a close friend
دوست صمیمی
دقیق، بادقت
The scientist made a close study of the behavior of the animals.
دانشمند مطالعهی دقیقی از رفتار حیوانات انجام داد.
She took a close look at the painting, admiring its details.
او بادقت به نقاشی نگاه کرد و جزئیات آن را تحسین کرد.
Keep a close watch on the children while they are playing near the water.
مراقب کودکان باشید که در نزدیکی آب بازی میکنند.
The security guard maintained a close surveillance of the building.
نگهبان، نظارت دقیقی بر ساختمان داشت.
a close examination
آزمایش (یا بررسی) دقیق
a close search
کاوش دقیق
اسرارآمیز، تودار، کمحرف، محافظهکار
She became very close about her personal life after the media intrusion.
او پساز دخالت رسانهها، در مورد زندگی شخصی خود بسیار محافظهکار شد.
He's quite close about his financial situation, so I don't know how he's managing.
او در مورد وضعیت مالی خود بسیار تودار است، بنابراین نمیدانم چگونه آن را مدیریت میکند.
He's always been a close person, even with his family.
او همیشه فردی کمحرف بوده است، حتی با خانوادهاش.
خفه، دلگیر، بسته، گرفته، دم کرده، مانده، خفقان آور، پر اختناق، محصور (هوا، محیط، وضعیت و...)
It's too close in here; let's go outside for some fresh air.
هوا اینجا خیلی گرفته است؛ بیا بیرون برویم تا هوای تازه بخوریم.
The air in the subway car was close and stuffy.
هوای واگن مترو خفه و دمکرده بود.
I couldn't wait to escape the close confines of the office.
بیصبرانه منتظر بودم از محیط دلگیر دفتر فرار کنم.
نزدیک
The station is close to me, just a five-minute walk.
ایستگاه به من نزدیک است، فقط پنج دقیقه پیادهروی است.
The deadline is getting close; we need to hurry.
ضربالعجل نزدیک میشود؛ باید عجله کنیم.
The airport is quite close, so the taxi fare won't be high.
فرودگاه نسبتاً نزدیک است، بنابراین کرایهی تاکسی زیاد نخواهد بود.
The concert is close, and I can't wait.
کنسرت نزدیک است و من نمیتوانم صبر کنم.
نزدیک (با اختلاف کم)
Their opinions on the matter were quite close.
نظرات آنها در مورد این موضوع بسیار نزدیک بود.
The two houses are very close in design.
این دو خانه از نظر طراحی بسیار به هم نزدیک هستند.
The game was so close that it went into overtime.
بازی آنقدر نزدیک بود که به وقت اضافه کشیده شد.
صدیق، دقیق، نزدیک (به نسخهی اصلی)
Her painting was a close imitation of Van Gogh's style.
نقاشی او تقلید نزدیکی از سبک ونگوگ بود.
The film adaptation is a close retelling of the novel.
اقتباس فیلم، بازگویی دقیقی از رمان است.
a close translation
ترجمهی نزدیک به اصل
(لباس) تنگ، کاملاً اندازه
a close coat
کت تنگ
She preferred a close-fitting dress for the party.
او لباسی تنگ برای مهمانی را ترجیح میداد.
A close fit is essential for safety equipment.
کاملاً اندازه بودن برای تجهیزات ایمنی ضروری است.
پرپشت، انبوه، متراکم
The detective examined the fabric, noting its close weave.
کارآگاه پارچه را بررسی کرد و به بافت متراکم آن توجه کرد.
The city has a close network of streets.
شهر دارای شبکهای متراکم از خیابانها است.
Close-weave carpets are more expensive.
فرشهای ریزبافت گرانتر هستند.
close marching order
رژه در صفوف به هم فشرده
(با دشمن) درگیر شدن
(مغازه، کسبوکار) برای همیشه تعطیل کردن، بستن
احاطه کردن، محاصره کردن، دورادور چیزی را گرفتن
بستن، مهر و موم کردن
(در مورد فروشگاهها) کالای موجود را حراج کردن و برای همیشه تعطیل کردن، حراج کردن
محاصره کردن، احاطه کردن
at close range (or at close quarters)
از نزدیک، از فاصلهی کم
در نزدیکی، نزدیک
رابطهی نزدیک، تماس نزدیک
به پایان رساندن
1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- صرفهجویی کردن
بستن کنفرانس، اختتامیه کنفرانس
بستن بحث، پایان دادن به بحث
بستن جلسه، ختم جلسه
دهانت را ببند
رو به پایان بودن، نزدیک به پایان بودن
خانواده نزدیک، خانواده صمیمی
دوست صمیمی، دوست نزدیک
پایان نزدیک، رقابت تنگاتنگ
از فاصله نزدیک
خویشاوند نزدیک
تیم صمیمی/متحد
نظارت دقیق
خانواده صمیمی/متحد
منابع نزدیک به
محرم راز صمیمی
بستن یک خیابان
a close call (or shave or thing)
(عامیانه) نزدیک به خطر یا احتمال وقوع
در نزدیکی
1- (کشتیرانی) در جهت باد 2- قانون و مقررات را کجدار و مریض رعایت کردن
به پایان رسیدن
تا مرز موفقیت رفتن، تا لبهی پیروزی رفتن (اما کاملاً موفق نشدن)، کمی تا عالی بودن فاصله داشتن
دارد (کارد) به استخوان میرسد، دارد رنجشآور میشود.
از نزدیک، به فاصلهی کم
narrow (or close or near) squeak
(عامیانه) فرار پرمخاطره، عبور از تنگنا، قبول شدن (یا تصویب شدن وغیره) با اشکال زیاد
1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- صرفهجویی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «close» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/close