بستن، برهم نهادن، جوش دادن
Mehri shut her eyes.
مهری چشمانش را بست.
Julie shut the book and got up.
جولی کتاب را بست و از جا برخاست.
Please shut the door.
لطفاً در را ببندید.
I shut the hole with a piece of cloth.
سوراخ را با یک تکه پارچه مسدود کردم.
Shut the bottle top tightly.
در بطری را کیپ کن.
The bird is shut in a cage.
پرنده در قفس گرفتار است.
They shut him in a dungeon.
او را در دخمهای زندانی کردند.
تعطیل کردن، پایین آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The factory has been shut for two years.
دو سال است که کارخانه تعطیل شده است.
They shut down universities for two years.
دانشگاهها را دو سال تعطیل کردند.
بسته شدن، تعطیل شدن
بسته، مسدود
a shut window
پنجرهی بسته
(محلی) خلاص (از شر چیزی)، رها
سد کردن، جلوگیری کردن، راه ندادن
ساکت کردن یا شدن، خفه کردن یا شدن، دهن بستن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shut» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shut