گذشتهی ساده:
lockedشکل سوم:
lockedسومشخص مفرد:
locksوجه وصفی حال:
lockingشکل جمع:
locksقفل، بش، کلون، اسکندان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
They sold the factory lock, stock, and barrel.
کارخانه را تماماً فروختند.
محل پرچ یا اتصال دو یا چند ورق فلزی، ترمزی که در سرازیری مانع چرخش چرخ های درشکه میشود
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
حلقه ی گیسو، تاب گیسو، طره ی گیسو، کاکل، کلاله، (جمع - شعر قدیم) گیسو، زلف، موی سر، یک گلوله پشم یا پنبه
گیر، گرفتگی
(کانال و رودخانه ی قابل کشتیرانی) سد متحرک، رود بند، آبراه بند، بند، آب بند
سوزن گلنگدن (اسبابی که گلوله را منفجر میکند)
قفل کردن، کلون کردن، چفت و بست کردن
I closed the door and locked it.
در را بستم و قفل کردم.
He locked his legs around my neck and almost choked me to death.
او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفهام کند.
They locked the door on us.
در را به روی ما قفل کردند.
Sleep was locking my tired eyes.
خواب، چشمان خستهی مرا به هم میفشرد.
(به ویژه دست و پا و غیره) گرفتن، در هم کردن، در هم گره کردن
They were locked in a deadly struggle.
آنان دچار کشمکش مهلکی بودند.
They walked together with locked arms.
آنها بازو در بازو مشغول قدم زدن بودند.
تنگ در آغوش گرفتن، بغل کردن
even though I am old, lock me in your arms for a night ...
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر ...
She locked the child in her arms.
او کودک را تنگ در بغل گرفت.
قفل شدن، جفت شدن، چفت شدن
His jaws were locked.
آروارههایش قفل شده بود.
the secrets that are locked in my heart
اسراری که در قلب من نهفته است
The door locks by itself.
در خودبهخود قفل میشود.
(مجازی - با: up یا out یا in) زندان کردن، حبس کردن، (در جای بسته) محدود کردن
He was locked up for ten years.
او ده سال زندانی بود.
locked in jail
محبوس در زندان
رد شدن کشتی از آب بند
The ship locked into the new canal.
کشتی از آببند وارد آبراه جدید شد.
قفل شده
locked brakes
ترمز قفلشده
locked gears
دندهی گیرکرده
a locked drawer
کشوی قفلشده
A throttle locked in the idle position.
دریچهی کاربراتور که در موقعیت هرز قرار گرفته است.
to have an election locked up
پیروزی خود را در انتخابات قطعی کردن
با علائم مخابراتی و رادار چیزی را تعقیب کردن
(کارکنان) به محل کار راه ندادن، از کار محروم کردن، (بهطور موقت یا دائمی) از کار برکنار کردن، اخراج کردن
(عامیانه) کلاً، بهتمامی
قفل و کلید شده، بهطور مطمئن چفت و بستشده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lock» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lock