آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Lock

    lɑːk lɒk

    گذشته‌ی ساده:

    locked

    شکل سوم:

    locked

    سوم‌شخص مفرد:

    locks

    وجه وصفی حال:

    locking

    شکل جمع:

    locks

    معنی lock | جمله با lock

    noun countable B1

    قفل، بش، کلون، اسکندان

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    They sold the factory lock, stock, and barrel.

    کارخانه را تماماً فروختند.

    noun countable

    محل پرچ یا اتصال دو یا چند ورق فلزی، ترمزی که در سرازیری مانع چرخش چرخ های درشکه می‌شود

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    noun countable

    حلقه ی گیسو، تاب گیسو، طره ی گیسو، کاکل، کلاله، (جمع - شعر قدیم) گیسو، زلف، موی سر، یک گلوله پشم یا پنبه

    noun countable

    گیر، گرفتگی

    noun countable

    (کانال و رودخانه ی قابل کشتیرانی) سد متحرک، رود بند، آبراه بند، بند، آب بند

    noun countable

    سوزن گلنگدن (اسبابی که گلوله را منفجر می‌کند)

    verb - transitive

    قفل کردن، کلون کردن، چفت و بست کردن

    I closed the door and locked it.

    در را بستم و قفل کردم.

    He locked his legs around my neck and almost choked me to death.

    او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفه‌ام کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They locked the door on us.

    در را به روی ما قفل کردند.

    Sleep was locking my tired eyes.

    خواب، چشمان خسته‌ی مرا به هم می‌فشرد.

    verb - transitive

    (به ویژه دست و پا و غیره) گرفتن، در هم کردن، در هم گره کردن

    They were locked in a deadly struggle.

    آنان دچار کشمکش مهلکی بودند.

    They walked together with locked arms.

    آن‌ها بازو در بازو مشغول قدم زدن بودند.

    verb - transitive

    تنگ در آغوش گرفتن، بغل کردن

    even though I am old, lock me in your arms for a night ...

    گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر ...

    She locked the child in her arms.

    او کودک را تنگ در بغل گرفت.

    verb - intransitive

    قفل شدن، جفت شدن، چفت شدن

    His jaws were locked.

    آرواره‌هایش قفل شده بود.

    the secrets that are locked in my heart

    اسراری که در قلب من نهفته است

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The door locks by itself.

    در خودبه‌خود قفل می‌شود.

    verb - transitive

    (مجازی - با: up یا out یا in) زندان کردن، حبس کردن، (در جای بسته) محدود کردن

    He was locked up for ten years.

    او ده سال زندانی بود.

    locked in jail

    محبوس در زندان

    verb - intransitive

    رد شدن کشتی از آب بند

    The ship locked into the new canal.

    کشتی از آب‌بند وارد آب‌راه جدید شد.

    adjective

    قفل شده

    locked brakes

    ترمز قفل‌شده

    locked gears

    دنده‌ی گیر‌کرده

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a locked drawer

    کشوی قفل‌شده

    A throttle locked in the idle position.

    دریچه‌ی کاربراتور که در موقعیت هرز قرار گرفته است.

    to have an election locked up

    پیروزی خود را در انتخابات قطعی کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد lock

    1. noun device that fastens and bars free passage
      Synonyms:
      fastening connection link bar catch hook fixture clamp clasp grip bolt latch junction bond padlock grapple clinch hasp
      Antonyms:
      key
    1. verb fasten, clasp
      Synonyms:
      close secure join unite link clasp engage embrace hug grasp clutch hold press seal latch button button up shut encircle enclose entwine mesh grapple bolt bar turn the key
      Antonyms:
      unfasten unlock unclasp

    Phrasal verbs

    lock away

    در جای قفل‌شده نگه‌داری کردن

    زندانی کردن

    حبس کردن

    lock on

    با علائم مخابراتی و رادار چیزی را تعقیب کردن

    lock out

    (کارکنان) به محل کار راه ندادن، از کار محروم کردن، (به‌طور موقت یا دائمی) از کار برکنار کردن، اخراج کردن

    lock up

    قفل کردن (در و غیره)

    زندانی کردن، حبس کردن (در زندان یا بیمارستان روانی)

    Idioms

    lock, stock, and barrel

    (عامیانه) کلاً، به‌تمامی

    under lock and key

    قفل و کلید شده، به‌طور مطمئن چفت و بست‌شده

    سوال‌های رایج lock

    گذشته‌ی ساده lock چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده lock در زبان انگلیسی locked است.

    شکل سوم lock چی میشه؟

    شکل سوم lock در زبان انگلیسی locked است.

    شکل جمع lock چی میشه؟

    شکل جمع lock در زبان انگلیسی locks است.

    وجه وصفی حال lock چی میشه؟

    وجه وصفی حال lock در زبان انگلیسی locking است.

    سوم‌شخص مفرد lock چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد lock در زبان انگلیسی locks است.

    ارجاع به لغت lock

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «lock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lock

    لغات نزدیک lock

    • - loch
    • - lochia
    • - lock
    • - lock away
    • - lock code
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.