آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Fragmentary

ˈfræɡmənteri ˈfræɡməntri

توضیحات:

همچنین می‌توان از fragmental به‌جای fragmentary استفاده کرد.

معنی fragmentary | جمله با fragmentary

adjective formal

ناقص، ازهم‌گسیخته، پراکنده، جزئی، تکه‌تکه، پاره‌پاره، جزءجزء ، شکسته، ریز‌شده، جسته‌گریخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

fragmentary information

اطلاعات جسته‌گریخته

Her memory of the event was fragmentary and incomplete.

حافظه‌ی او از این اتفاق ناقص بود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fragmentary

سوال‌های رایج fragmentary

معنی fragmentary به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «fragmentary» در زبان فارسی به‌معنای «تکه‌تکه»، «پاره‌پاره»، یا «ناقص و پراکنده» و «جسته‌گریخته» است.

این واژه از ریشه‌ی fragment به معنای «پاره» یا «قطعه» گرفته شده و اغلب برای توصیف چیزی به‌کار می‌رود که کامل، پیوسته یا یکپارچه نیست. Fragmentary می‌تواند به اشیاء مادی مانند آثار باستانی و اسناد تاریخی اشاره داشته باشد، یا مفاهیم انتزاعی‌تر مانند اندیشه، روایت و حافظه را توصیف کند.

در زمینه‌ی تاریخی و باستان‌شناسی، واژه‌ی fragmentary اغلب برای اشاره به آثار یا متون کهن به کار می‌رود که بخشی از آن‌ها از بین رفته و تنها قطعاتی از آن‌ها باقی مانده است. برای مثال، fragmentary inscriptions به معنای «کتیبه‌های ناقص و تکه‌تکه» است. چنین نمونه‌هایی در پژوهش‌های تاریخی بسیار مهم‌اند، زیرا هرچند کامل نیستند، اما اطلاعات ارزشمندی درباره‌ی فرهنگ‌ها و تمدن‌های گذشته ارائه می‌دهند. پژوهشگران از این قطعات پراکنده می‌کوشند تصویر بزرگ‌تری از تاریخ را بازسازی کنند؛ تلاشی که خود جلوه‌ای از پیوند میان علم، صبر و خلاقیت است.

در ادبیات و نقد هنری، fragmentary معمولاً به سبکی اشاره دارد که در آن اثر ادبی یا هنری به‌صورت ناپیوسته یا گسسته بیان می‌شود. نویسندگانی که از ساختارهای «پاره‌پاره» بهره می‌گیرند، گاه عمداً از انسجام سنتی پرهیز می‌کنند تا احساس ذهنی یا تجربه‌ی نامنظم انسان مدرن را بازتاب دهند. برای نمونه، در شعر مدرن یا رمان‌های پست‌مدرن، ساختار fragmentary narrative یا «روایت تکه‌تکه» ابزاری است برای نشان دادن آشفتگی، چندصدایی یا ناپایداری معنا در جهان معاصر.

در حوزه‌ی روان‌شناسی و فلسفه‌ی ذهن، این واژه می‌تواند برای توصیف حالت‌هایی از آگاهی یا حافظه به کار رود که منسجم نیستند. برای مثال، خاطرات فردی که دچار تروما یا فشار روانی شدید شده ممکن است fragmentary memories یا «خاطرات پراکنده و ناپیوسته» باشد. در این معنا، واژه‌ی fragmentary بر گسیختگی و ازهم‌پاشیدگی تجربه‌ی ذهنی تأکید دارد و نشان می‌دهد که ذهن گاه برای محافظت از خود، واقعیت را در قالب تکه‌های جداگانه ذخیره می‌کند.

در علوم اجتماعی و فرهنگی نیز fragmentary برای توصیف جوامع یا نظام‌های فکری به‌کار می‌رود که فاقد انسجام کامل هستند. مثلاً ممکن است از اصطلاح fragmentary culture استفاده شود تا فرهنگی را توصیف کند که در اثر گسترش رسانه‌ها، مهاجرت یا تنوع ارزش‌ها، وحدت پیشین خود را از دست داده است. در این معنا، واژه حامل مفهومی جامعه‌شناختی است که نشان‌دهنده‌ی پراکندگی ارزش‌ها و تجربه‌های انسانی در دنیای مدرن است.

fragmentary واژه‌ای است که مفهومی از ناپیوستگی، نقص و گسیختگی را منتقل می‌کند؛ اما در عین حال، در دل خود امکان بازسازی و درک کل از جزء را نیز نهفته دارد. چه در مطالعه‌ی متون باستانی، چه در تحلیل هنر مدرن یا فهم ذهن انسان، این واژه یادآور آن است که حتی در میان پراکندگی و شکستگی، هنوز رگه‌هایی از معنا و پیوند باقی می‌ماند—قطعاتی کوچک که می‌توانند تصویری بزرگ‌تر از حقیقت را بازگو کنند.

ارجاع به لغت fragmentary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fragmentary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fragmentary

لغات نزدیک fragmentary

پیشنهاد بهبود معانی