گذشتهی ساده:
huggedشکل سوم:
huggedسومشخص مفرد:
hugsوجه وصفی حال:
huggingشکل جمع:
hugsدر آغوش گرفتن، بغل کردن، محکم گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Every morning my father would hug and kiss me.
هر بامداد پدرم مرا بغل میکرد و میبوسید.
The monkey hugged her baby.
میمون نوزاد خود را در آغوش گرفت.
The aroma of roses hugged everyone who entered the house.
بوی گل محمدی همهی آنهایی را که به خانه وارد میشدند دربر میگرفت.
The bear hugged its trainer to death.
خرس مربی خود را آنقدر در بغل فشرد که مرد.
He still hugs his belief in ghosts.
او هنوز هم اعتقاد خود به ارواح را ول نکرده است.
a figure-hugging dress
جامهی چسبان
Our ship hugged the coast all the way to Alaska.
کشتی ما در تمام مسیر آلاسکا در راستای کرانه حرکت میکرد.
The road hugs the river.
جاده در راستای رودخانه است.
to give someone a hug
کسی را در بغل گرفتن
She gave a hug to her mother, said good night, and went to bed.
مادرش را در بغل فشرد، شب بخیر گفت و به بستر رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hug» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hug