Hug

hʌɡ hʌɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hugged
  • شکل سوم:

    hugged
  • سوم‌شخص مفرد:

    hugs
  • وجه وصفی حال:

    hugging
  • شکل جمع:

    hugs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb B1
در آغوش گرفتن، بغل کردن، محکم گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Every morning my father would hug and kiss me.
- هر بامداد پدرم مرا بغل می‌کرد و می‌بوسید.
- The monkey hugged her baby.
- میمون نوزاد خود را در آغوش گرفت.
- The aroma of roses hugged everyone who entered the house.
- بوی گل محمدی همه‌ی آن‌هایی را که به خانه وارد می‌شدند دربر می‌گرفت.
- The bear hugged its trainer to death.
- خرس مربی خود را آن‌قدر در بغل فشرد که مرد.
- He still hugs his belief in ghosts.
- او هنوز هم اعتقاد خود به ارواح را ول نکرده است.
- a figure-hugging dress
- جامه‌ی چسبان
- Our ship hugged the coast all the way to Alaska.
- کشتی ما در تمام مسیر آلاسکا در راستای کرانه حرکت می‌کرد.
- The road hugs the river.
- جاده در راستای رودخانه است.
- to give someone a hug
- کسی را در بغل گرفتن
- She gave a hug to her mother, said good night, and went to bed.
- مادرش را در بغل فشرد، شب بخیر گفت و به بستر رفت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hug

  1. noun embrace
    Synonyms: affection, bear hug, bunny hug, caress, clasp, clinch, lock, squeeze, tight grip
    Antonyms: push, release
  2. verb hold close, cling to
    Synonyms: bear hug, be near to, cherish, clasp, clinch, cradle, cuddle, embrace, enbosom, enfold, envelop, fold in arms, follow closely, grasp, hold onto, keep close, lie close, lock, love, nestle, nurse, press, receive, retain, seize, squeeze, stay near, take in one’s arms, welcome
    Antonyms: push away, release

ارجاع به لغت hug

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hug» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hug

لغات نزدیک hug

پیشنهاد بهبود معانی