گذشتهی ساده:
nursedشکل سوم:
nursedسومشخص مفرد:
nursesوجه وصفی حال:
nursingشکل جمع:
nursesپرستار، دایه، پرستار بچه، مادر رضایی، (شخص یا چیز) پرورش دهنده، حامی، پروردگر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
My sister Pari is a nurse.
خواهر من پری پرستار است.
(جانور - شناسی) زنبورپرستار (که از نظر جنسی ناکامل بوده کارش نگهداری از نوزادان است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(ازبیمار) پرستاری کردن، به عنوان پرستار کار کردن، تیمار کردن، مروسیدن
She nurses cancer patients.
او از بیماران سرطانی پرستاری میکند.
to nurse an injured leg
از پای آسیبدیده مراقبت کردن
He has been nursing a cold for two weeks.
او دو هفته است که سرماخوردگی دارد.
کم کم مصرف کردن، با امساک خوردن یا خرج کردن
He nursed his drink.
او نوشیدنی خود را کمکم نوشید.
در آغوش گرفتن، در برگرفتن
She nursed her baby tightly in her arm.
او کودک خود را تنگ در آغوش گرفت.
(از پستان خود) شیردادن، (از پستان) شیر خوردن
She has nursed six children.
او شش بچه را شیر داده است (و بزرگ کرده است).
The baby nurses several times a day.
بچه روزی چندین بار از پستان (مادر) شیر میخورد.
(در دل یافکر) پروردن، (در سر) پروراندن
to nurse a grudge
کینه در دل پروردن
(با دقت) نگهداری کردن، توجه کردن
(از کودک) پرستاری کردن، دایگی کردن
(بچه) بارآوردن، پرورش دادن، (در دامن خود) پروردن
(با بیماری) سرکردن، دست به گریبان بودن، دچار بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nurse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nurse