گذشتهی ساده:
suckledشکل سوم:
suckledسومشخص مفرد:
sucklesوجه وصفی حال:
sucklingشیر دادن
The cat suckled her kittens.
گربه به بچههایش شیر داد.
The goat suckled its young every morning.
بز هر صبح به بچهاش شیر میداد.
She sat quietly and suckled the baby.
او بهآرامی نشست و به نوزادش شیر داد.
(از پستان مادر) شیر خوردن، شیر مکیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The calf suckled eagerly.
گوساله با اشتیاق شیر مادرش را میمکید.
The lion cubs suckled under their mother’s watchful eye.
تولهشیرها زیر نگاه مراقب مادرشان شیر میخوردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «suckle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/suckle