فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pamper

ˈpæmpər ˈpæmpə

گذشته‌ی ساده:

pampered

شکل سوم:

pampered

سوم‌شخص مفرد:

pampers

وجه وصفی حال:

pampering

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

به‌ ناز پروردن، نازپرورده، متنعم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a pampered child

بچه نازپرورده

Being a travelling salesman has allowed him to pamper his wanderlust.

فروشنده‌ی سیار‌بودن به او اجازه داده است که سفر دوستی خود را اقناع کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pamper

  1. verb serve one’s every need, whim
    Synonyms:
    spoil indulge please satisfy gratify cater to humor pet baby coddle cosset mollycoddle overindulge caress fondle tickle yield dandle spoil rotten spare the rod
    Antonyms:
    ignore neglect hurt be mean withhold

ارجاع به لغت pamper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pamper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pamper

لغات نزدیک pamper

پیشنهاد بهبود معانی