گذشتهی ساده:
pamperedشکل سوم:
pamperedسومشخص مفرد:
pampersوجه وصفی حال:
pamperingبه ناز پروردن، نازپرورده، متنعم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a pampered child
بچه نازپرورده
Being a travelling salesman has allowed him to pamper his wanderlust.
فروشندهی سیاربودن به او اجازه داده است که سفر دوستی خود را اقناع کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pamper» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pamper