گذشتهی ساده:
tickledشکل سوم:
tickledسومشخص مفرد:
ticklesوجه وصفی حال:
ticklingشکل جمع:
ticklesقلقلک دادن، قلقلک، خاریدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I tickled her and she burst out giggling.
او را قلقلک دادم و زد زیر خنده.
I was tickled to death to see you!
از دیدن تو یک دنیا حظ کردم!
Soldiers have to be tickled by propaganda before they fight.
قبل از جنگیدن باید سربازان را از راه تبلیغ برانگیخت.
That kind of music which tickles the spirit.
آن نوع موسیقی که روح را به نشاط در میآورد.
My back tickles.
پشتم مورمور میشود.
My throat tickles.
گلویم میخارد.
His beard doesn't scratch, it just tickles.
ریش او خراش نمیدهد؛ بلکه فقط به خارش میاندازد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tickle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tickle