فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Tingle

ˈtɪŋɡl ˈtɪŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tingled
  • شکل سوم:

    tingled
  • سوم شخص مفرد:

    tingles
  • وجه وصفی حال:

    tingling
  • شکل جمع:

    tingles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    مورمور شدن، به سوزش آمدن
    • - The cold made my cheeks tingle.
    • - سرما گونه‌هایم را به سوزش آورد.
    • - The sound of her laughter made my skin tingle with delight.
    • - صدای خنده‌اش باعث شد پوستم از خوشحالی مورمور شود.
  • verb - intransitive
    به لرزه افتادن
    • - His words were so heartfelt, they made my heart tingle with emotion.
    • - حرف‌هایش به‌قدری صمیمانه بود که قلبم از احساسات به لرزه افتاد.
    • - Just thinking about the roller coaster ride made my stomach tingle with fear.
    • - تنها فکر کردن به ترن‌هوایی باعث شد دلم از ترس به لرزه بیفتد.
  • noun countable
    مورمور، سوزن‌سوزن
    • - The cold wind brought a tingle to my cheeks.
    • - باد سرد گونه‌هایم را سوزن‌سوزن کرد.
    • - A tingle of anxiety crept up as he approached the stage.
    • - با نزدیک شدن به صحنه، مورمور اضطرابی در او به وجود آمد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد tingle

  1. verb feel tickled, itchy
    Synonyms: creep, get excited, have goose bumps, itch, prickle, shiver, sting, thrill, throb, tickle, twitter

ارجاع به لغت tingle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tingle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tingle

لغات نزدیک tingle

پیشنهاد بهبود معانی