گذشتهی ساده:
tingledشکل سوم:
tingledسومشخص مفرد:
tinglesوجه وصفی حال:
tinglingشکل جمع:
tinglesمورمور شدن، به سوزش آمدن
The cold made my cheeks tingle.
سرما گونههایم را به سوزش آورد.
The sound of her laughter made my skin tingle with delight.
صدای خندهاش باعث شد پوستم از خوشحالی مورمور شود.
به لرزه افتادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His words were so heartfelt, they made my heart tingle with emotion.
حرفهایش بهقدری صمیمانه بود که قلبم از احساسات به لرزه افتاد.
Just thinking about the roller coaster ride made my stomach tingle with fear.
تنها فکر کردن به ترنهوایی باعث شد دلم از ترس به لرزه بیفتد.
مورمور، سوزنسوزن
The cold wind brought a tingle to my cheeks.
باد سرد گونههایم را سوزنسوزن کرد.
A tingle of anxiety crept up as he approached the stage.
با نزدیک شدن به صحنه، مورمور اضطرابی در او به وجود آمد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tingle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tingle