Amuse

əˈmjuːz əˈmjuːz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    amused
  • شکل سوم:

    amused
  • سوم‌شخص مفرد:

    amuses
  • وجه وصفی حال:

    amusing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن، جذب کردن، مات و متحیر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- They amused the guests with song and dance.
- مهمانان را با رقص و آواز سرگرم کردند.
- We amused ourselves with games.
- ما با بازی خود را سرگرم کردیم.
- Charlie Chaplin's shows used to amuse everyone.
- نمایش‌های چارلی‌چاپلین همه را می‌خنداند.
- an amusing story
- داستانی‌ سرگرم‌کننده
- an amusing person
- آدم بامزه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد amuse

  1. verb entertain; make laugh
    Synonyms: break one up, charm, cheer, crack up, delight, divert, fracture, gladden, grab, gratify, interest, kill, knock dead, make roll in the aisles, occupy, panic, please, put away, regale, slay, tickle, wow
    Antonyms: anger, annoy, bore, dull, tire, upset

ارجاع به لغت amuse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «amuse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/amuse

لغات نزدیک amuse

پیشنهاد بهبود معانی