گذشتهی ساده:
fracturedشکل سوم:
fracturedسومشخص مفرد:
fracturesوجه وصفی حال:
fracturingشکل جمع:
fracturesشکستگی، انکسار، شکست، ترک، شکاف، شکستن، شکافتن، گسیختن، شکستگی(استخوان)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
bone fracture
شکستگی استخوان
a fracture in a pipe
ترک لوله
His thigh bone was fractured in two places.
استخوان رانش در دو جا شکستگی پیدا کرده بود.
The pipe has been fractured.
لوله درز پیدا کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fracture» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fracture