آخرین به‌روزرسانی:

Rift

rɪft rɪft

شکل جمع:

rifts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable

خراش، بریدگی، شکاف‌دهنده، چاک، دریدگی، چاک دادن، شکافتن، بریدن، برش دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

a rift in the ice covering the lake

یک ترک بر یخ روی دریاچه

The Fin spring gushes from a rift in a huge rock.

چشمه‌ی فین (در کاشان) از شکافی در صخره‌‌ای عظیم بیرون می‌جوشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I tried to heal the rift between those two brothers.

کوشیدم که اختلاف میان آن دو برادر را فیصله بدهم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rift

  1. noun break, crack
    Synonyms:
    gap opening split crack fault flaw fracture interruption interval space breach crevice fissure hiatus rent parting cleft cleavage chink cranny rima rime
    Antonyms:
    closure closing
  1. noun difference of opinion
    Synonyms:
    disagreement misunderstanding division separation split breach quarrel clash falling out break rupture estrangement alienation schism
    Antonyms:
    agreement concordance

ارجاع به لغت rift

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rift» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rift

لغات نزدیک rift

پیشنهاد بهبود معانی