گذشتهی ساده:
rupturedشکل سوم:
rupturedسومشخص مفرد:
rupturesوجه وصفی حال:
rupturingشکل جمع:
rupturesپارگی، گسستگی، گسیختگی، قطع، پارهشدگی، شکاف
the rupture of the wire
پاره شدن سیم
the rupture of a blood vessel
پارگی (ناگهانی) رگ
the rupture of friendly relations
قطع روابط دوستانه
an open rupture between mother and daughter
شکرآب علنی میان مادر و دختر
پزشکی فتق، قری، (بهویژه کیسهی مثانه یا رگ) پارگی، فنج، دریدگی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
قر شدن، دچار فتق شدن، فنج شدن
دچار فتق کردن
He ruptured himself trying to lift the chair.
هنگامی که میکوشید صندلی را بلند کند فتق گرفت.
پاره کردن، گسیختن، گسستن، دریدن، شکافتن، جدا کردن
If you move too much, you may rupture your stitches.
اگر خیلی بجنبی بخیههایت باز خواهد شد (خواهد شکافت).
even at the expense of rupturing Arab unity
حتی به قیمت از هم گسیختن اتحاد اعراب
پاره شدن، شکست برداشتن
The oil pipeline had ruptured.
لولهی نفت قطع شده بود.
(خود را) دچار فتق کردن، موجب دریدگی (بافت یا رگ و غیره) شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rupture» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rupture