آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Rupture

    ˈrʌptʃər ˈrʌptʃə

    گذشته‌ی ساده:

    ruptured

    شکل سوم:

    ruptured

    سوم‌شخص مفرد:

    ruptures

    وجه وصفی حال:

    rupturing

    شکل جمع:

    ruptures

    معنی rupture | جمله با rupture

    noun

    پارگی، گسستگی، گسیختگی، قطع، پاره‌شدگی، شکاف

    the rupture of the wire

    پاره شدن سیم

    the rupture of a blood vessel

    پارگی (ناگهانی) رگ

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the rupture of friendly relations

    قطع روابط دوستانه

    an open rupture between mother and daughter

    شکرآب علنی میان مادر و دختر

    noun

    پزشکی فتق، قری، (به‌ویژه کیسه‌ی مثانه یا رگ) پارگی، فنج، دریدگی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    verb - intransitive

    قر شدن، دچار فتق شدن، فنج شدن

    verb - transitive

    دچار فتق کردن

    He ruptured himself trying to lift the chair.

    هنگامی که می‌کوشید صندلی را بلند کند فتق گرفت.

    verb - transitive

    پاره کردن، گسیختن، گسستن، دریدن، شکافتن، جدا کردن

    If you move too much, you may rupture your stitches.

    اگر خیلی بجنبی بخیه‌هایت باز خواهد شد (خواهد شکافت).

    even at the expense of rupturing Arab unity

    حتی به قیمت از هم گسیختن اتحاد اعراب

    verb - intransitive

    پاره شدن، شکست برداشتن

    The oil pipeline had ruptured.

    لوله‌ی نفت قطع شده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rupture

    1. noun break, split
      Synonyms:
      crack split tear division breach fracture rent parting fissure cleft burst cleavage schism hernia herniation
      Antonyms:
      closure closing
    1. noun disagreement, dissolution
      Synonyms:
      misunderstanding altercation quarrel division separation split breach rift detachment disruption parting divorce estrangement hostility clash contention falling-out feud dissolution break break-up split-up disunion divorcement bustup schism partition
      Antonyms:
      agreement harmony peace
    1. verb break open
      Synonyms:
      open split break crack tear divide part separate disrupt puncture fracture burst shatter breach cleave rend sever rive sunder erupt hold
      Antonyms:
      close join mend
    1. verb disagree; dissolve union
      Synonyms:
      separate divide split part break up disunite disrupt disjoin split up divorce break off come between dissever dissect sunder
      Antonyms:
      agree join marry

    Collocations

    rupture oneself

    (خود را) دچار فتق کردن، موجب دریدگی (بافت یا رگ و غیره) شدن

    سوال‌های رایج rupture

    گذشته‌ی ساده rupture چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده rupture در زبان انگلیسی ruptured است.

    شکل سوم rupture چی میشه؟

    شکل سوم rupture در زبان انگلیسی ruptured است.

    شکل جمع rupture چی میشه؟

    شکل جمع rupture در زبان انگلیسی ruptures است.

    وجه وصفی حال rupture چی میشه؟

    وجه وصفی حال rupture در زبان انگلیسی rupturing است.

    سوم‌شخص مفرد rupture چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد rupture در زبان انگلیسی ruptures است.

    ارجاع به لغت rupture

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rupture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rupture

    لغات نزدیک rupture

    • - rupicoline
    • - rupicolous
    • - rupture
    • - rupture oneself
    • - rural
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.