گذشتهی ساده:
agreedشکل سوم:
agreedسومشخص مفرد:
agreesوجه وصفی حال:
agreeingموافقت کردن، موافق بودن، متفق بودن، هم رأی بودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I asked Iraj to go and he agreed.
از ایرج خواستم که برود و او موافقت کرد.
I agree with what you say.
با آنچه میگویید، موافقم.
the terms which were agreed upon yesterday
شرایطی که دیروز مورد توافق قرار گرفت
خوشنود کردن، ممنون کردن، پسندآمدن، اشتی دادن، مطابقت کردن، ترتیب دادن، درست کردن، خشم (کسی را) فرونشاندن، جلوس کردن، نائل شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The accounts do not agree.
حسابها با هم نمیخواند.
یکدل بودن، یکدل شدن
They all agreed that he should be fired.
همه یکدل بودند که او باید اخراج شود.
سازش کردن
Tehran's climate agrees with him.
آب و هوای تهران به او میسازد.
Onions don't agree with me.
پیاز به من نمیسازد.
رضایت دادن
Her father agreed to their marriage.
پدر دختر به ازدواج آنها رضایت داد.
با انجام کاری موافقت کردن، کاری را قبول کردن
با کسی موافقت کردن، با کسی همعقیده بودن
متفقالقول بودن، همعقیده بودن، یکدل بودن، توافق داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «agree» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/agree