آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Detachment

dɪˈtætʃmənt dɪˈtætʃmənt

معنی detachment | جمله با detachment

noun

دسته، قسمت، جداسازی، تفکیک، کناره‌گیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the detachment of a leaf from a stem

جدا‌شدگی برگ از ساقه

retinal detachment

جداشدگی شبکیه

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the detachment of five tanks to defend the bridge

گسیل پنج تانک برای دفاع از پل

a detachment of gunners

واحد توپچی‌ها

a medical detachment

گروه پزشکان اعزامی

He studied the problem with detachment and gave his views.

او مسئله را با بی‌طرفی (بی‌گرایشی) بررسی کرد و نظر خود را داد.

She spoke with an air of detachment.

او با حالتی حاکی از بی‌علاقگی صحبت می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد detachment

  1. noun aloofness
  1. noun military troop

لغات هم‌خانواده detachment

ارجاع به لغت detachment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «detachment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/detachment

لغات نزدیک detachment

پیشنهاد بهبود معانی