فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unit

ˈjuːnɪt ˈjuːnɪt

شکل جمع:

units

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

واحد، بخش، قسمت (از یک چیز یا شخص یا گروه بزرگ‌تر)

The research unit is responsible for analyzing the data.

واحد پژوهش وظیفه تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها را بر عهده دارد.

The company plans to split into three or four units.

این شرکت قصد دارد به سه یا چهار بخش تقسیم شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The family is the smallest social unit.

خانواده کوچک‌ترین واحد اجتماعی است.

noun countable

واحد (قطعه یا مجموعه‌ای از یک دستگاه که وظیفه‌ی خاصی را برعهده دارد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Make sure the memory unit is securely attached before powering up the computer.

پیش از روشن کردن رایانه، مطمئن شوید که واحد حافظه به‌طور ایمن وصل شده است.

The robotic arm is a crucial unit in the manufacturing process.

بازوی رباتیک واحد بسیار مهمی در فرایند تولید است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a power station with one unit out of order

یک نیروگاه برق که یکی از واحدهای آن خراب شده است

noun countable

دستگاه

The car factory produces two thousand units per day.

این کارخانه‌ی اتومبیل‌سازی روزی دو هزار دستگاه تولید می‌کند.

Our goal is to sell at least 100 units this month.

هدف ما فروش حداقل صد دستگاه در این ماه است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Each unit comes with a one-year warranty.

هر دستگاه یک سال گارانتی دارد.

noun countable

انگلیسی آمریکایی واحد (در مجتمع آپارتمانی)

Each unit in the building has its own unique layout and design.

هر واحد در ساختمان چیدمان و طراحی منحصر‌به‌فرد خود را دارد.

Residents must notify management before making any changes to their unit.

ساکنان باید قبل از هر گونه تغییر در واحد خود به مدیریت اطلاع دهند.

noun countable

یکا، واحد (برای بیان مقادیر)

The pound is the standard unit of currency in Britain.

پوند یکای پول انگلستان است.

The meter is a unit of length measurement.

متر واحد اندازه‌گیری طول است.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی واحد (معیاری استاندارد برای بیان مقدار الکل)

The bartender poured a half unit of vodka into the glass.

متصدی بار نصف واحد ودکا را در لیوان ریخت.

He poured me a unit of whiskey.

او برای من یک واحد ویسکی ریخت.

noun countable

بخش (در بیمارستان)

Pari works in the radiology unit of the hospital.

پری در بخش رادیولوژی بیمارستان کار می‌کند.

The oncology unit provides comprehensive care for patients battling cancer.

بخش انکولوژی برای بیمارانی که با سرطان مبارزه می‌کنند مراقبت‌های جامعی را ارائه می‌دهد.

noun countable

ریاضی یک

hundreds, tens, and units

صدگان، دهگان، یکان

The unit is the smallest whole number.

یک کوچک‌ترین عدد حسابی است.

noun countable

(نظامی) واحد

armored units

واحدهای زرهی

Each military unit is equipped with the necessary resources for combat.

هر واحد نظامی به منابع لازم برای نبرد مجهز است.

noun countable

پزشکی واحد (مقداری از یک عامل فعال بیولوژیکی (مانند دارو یا آنتی‌ژن))

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

The doctor prescribed a unit of antibiotics to treat the infection.

پزشک یک واحد آنتی‌بیوتیک برای درمان عفونت تجویز کرد.

The recommended unit of insulin for her condition is 10 milliliters.

واحد توصیه‌شده‌ی انسولین برای این بیماری ده میلی‌لیتر است.

noun countable B1

واحد (درسی)

To graduate, you need six more units of algebra.

برای فارغ‌التحصیل شدن شما به شش واحد اضافی جبر نیاز دارید.

The history unit was my favorite class this semester.

واحد تاریخ کلاس محبوب من در این ترم بود.

adjective

واحد

The unit price for this item is $5.

قیمت واحد برای این محصول پنج دلار است.

The class worked together as a unit team on the project.

این کلاس با هم به‌عنوان یک تیم واحد روی این پروژه کار کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unit

  1. noun whole
    Synonyms:
    group crowd gang bunch assembly total one system entirety totality entity complement section outfit crew assemblage detachment mob ring
    Antonyms:
    piece part
  1. noun part
    Synonyms:
    piece section component element member item portion segment fraction detail feature factor ingredient block layer link joint module wing length arm square digit detachment constituent integer
    Antonyms:
    whole

ارجاع به لغت unit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unit

لغات نزدیک unit

پیشنهاد بهبود معانی