آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Unit

    ˈjuːnɪt ˈjuːnɪt

    شکل جمع:

    units

    معنی unit | جمله با unit

    noun countable B1

    واحد، بخش، قسمت (از یک چیز یا شخص یا گروه بزرگ‌تر)

    The research unit is responsible for analyzing the data.

    واحد پژوهش وظیفه تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها را بر عهده دارد.

    The company plans to split into three or four units.

    این شرکت قصد دارد به سه یا چهار بخش تقسیم شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The family is the smallest social unit.

    خانواده کوچک‌ترین واحد اجتماعی است.

    noun countable

    واحد (قطعه یا مجموعه‌ای از یک دستگاه که وظیفه‌ی خاصی را برعهده دارد)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Make sure the memory unit is securely attached before powering up the computer.

    پیش از روشن کردن رایانه، مطمئن شوید که واحد حافظه به‌طور ایمن وصل شده است.

    The robotic arm is a crucial unit in the manufacturing process.

    بازوی رباتیک واحد بسیار مهمی در فرایند تولید است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a power station with one unit out of order

    یک نیروگاه برق که یکی از واحدهای آن خراب شده است

    noun countable

    دستگاه

    The car factory produces two thousand units per day.

    این کارخانه‌ی اتومبیل‌سازی روزی دو هزار دستگاه تولید می‌کند.

    Our goal is to sell at least 100 units this month.

    هدف ما فروش حداقل صد دستگاه در این ماه است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Each unit comes with a one-year warranty.

    هر دستگاه یک سال گارانتی دارد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی واحد (در مجتمع آپارتمانی)

    Each unit in the building has its own unique layout and design.

    هر واحد در ساختمان چیدمان و طراحی منحصر‌به‌فرد خود را دارد.

    Residents must notify management before making any changes to their unit.

    ساکنان باید قبل از هر گونه تغییر در واحد خود به مدیریت اطلاع دهند.

    noun countable

    یکا، واحد (برای بیان مقادیر)

    The pound is the standard unit of currency in Britain.

    پوند یکای پول انگلستان است.

    The meter is a unit of length measurement.

    متر واحد اندازه‌گیری طول است.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی واحد (معیاری استاندارد برای بیان مقدار الکل)

    The bartender poured a half unit of vodka into the glass.

    متصدی بار نصف واحد ودکا را در لیوان ریخت.

    He poured me a unit of whiskey.

    او برای من یک واحد ویسکی ریخت.

    noun countable

    بخش (در بیمارستان)

    Pari works in the radiology unit of the hospital.

    پری در بخش رادیولوژی بیمارستان کار می‌کند.

    The oncology unit provides comprehensive care for patients battling cancer.

    بخش انکولوژی برای بیمارانی که با سرطان مبارزه می‌کنند مراقبت‌های جامعی را ارائه می‌دهد.

    noun countable

    ریاضی یک

    hundreds, tens, and units

    صدگان، دهگان، یکان

    The unit is the smallest whole number.

    یک کوچک‌ترین عدد حسابی است.

    noun countable

    (نظامی) واحد

    armored units

    واحدهای زرهی

    Each military unit is equipped with the necessary resources for combat.

    هر واحد نظامی به منابع لازم برای نبرد مجهز است.

    noun countable

    پزشکی واحد (مقداری از یک عامل فعال بیولوژیکی (مانند دارو یا آنتی‌ژن))

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The doctor prescribed a unit of antibiotics to treat the infection.

    پزشک یک واحد آنتی‌بیوتیک برای درمان عفونت تجویز کرد.

    The recommended unit of insulin for her condition is 10 milliliters.

    واحد توصیه‌شده‌ی انسولین برای این بیماری ده میلی‌لیتر است.

    noun countable B1

    واحد (درسی)

    To graduate, you need six more units of algebra.

    برای فارغ‌التحصیل شدن شما به شش واحد اضافی جبر نیاز دارید.

    The history unit was my favorite class this semester.

    واحد تاریخ کلاس محبوب من در این ترم بود.

    adjective

    واحد

    The unit price for this item is $5.

    قیمت واحد برای این محصول پنج دلار است.

    The class worked together as a unit team on the project.

    این کلاس با هم به‌عنوان یک تیم واحد روی این پروژه کار کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد unit

    1. noun whole
      Synonyms:
      group crowd gang bunch assembly total one system entirety totality entity complement section outfit crew assemblage detachment mob ring
      Antonyms:
      piece part
    1. noun part
      Synonyms:
      piece section component element member item portion segment fraction detail feature factor ingredient block layer link joint module wing length arm square digit detachment constituent integer
      Antonyms:
      whole

    سوال‌های رایج unit

    شکل جمع unit چی میشه؟

    شکل جمع unit در زبان انگلیسی units است.

    ارجاع به لغت unit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «unit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unit

    لغات نزدیک unit

    • - unisonant
    • - unisonous
    • - unit
    • - unit (magnetic) pole
    • - unit cell
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.