با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unit

ˈjuːnɪt ˈjuːnɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    units

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
واحد، بخش، قسمت (از یک چیز یا شخص یا گروه بزرگ‌تر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The research unit is responsible for analyzing the data.
- واحد پژوهش وظیفه تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها را بر عهده دارد.
- The company plans to split into three or four units.
- این شرکت قصد دارد به سه یا چهار بخش تقسیم شود.
- The family is the smallest social unit.
- خانواده کوچک‌ترین واحد اجتماعی است.
noun countable
واحد (قطعه یا مجموعه‌ای از یک دستگاه که وظیفه‌ی خاصی را برعهده دارد)
- Make sure the memory unit is securely attached before powering up the computer.
- پیش از روشن کردن رایانه، مطمئن شوید که واحد حافظه به‌طور ایمن وصل شده است.
- The robotic arm is a crucial unit in the manufacturing process.
- بازوی رباتیک واحد بسیار مهمی در فرایند تولید است.
- a power station with one unit out of order
- یک نیروگاه برق که یکی از واحدهای آن خراب شده است
noun countable
دستگاه
- The car factory produces two thousand units per day.
- این کارخانه‌ی اتومبیل‌سازی روزی دو هزار دستگاه تولید می‌کند.
- Our goal is to sell at least 100 units this month.
- هدف ما فروش حداقل صد دستگاه در این ماه است.
- Each unit comes with a one-year warranty.
- هر دستگاه یک سال گارانتی دارد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی واحد (در مجتمع آپارتمانی)
- Each unit in the building has its own unique layout and design.
- هر واحد در ساختمان چیدمان و طراحی منحصر‌به‌فرد خود را دارد.
- Residents must notify management before making any changes to their unit.
- ساکنان باید قبل از هر گونه تغییر در واحد خود به مدیریت اطلاع دهند.
noun countable
یکا، واحد (برای بیان مقادیر)
- The pound is the standard unit of currency in Britain.
- پوند یکای پول انگلستان است.
- The meter is a unit of length measurement.
- متر واحد اندازه‌گیری طول است.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی واحد (معیاری استاندارد برای بیان مقدار الکل)
- The bartender poured a half unit of vodka into the glass.
- متصدی بار نصف واحد ودکا را در لیوان ریخت.
- He poured me a unit of whiskey.
- او برای من یک واحد ویسکی ریخت.
noun countable
بخش (در بیمارستان)
- Pari works in the radiology unit of the hospital.
- پری در بخش رادیولوژی بیمارستان کار می‌کند.
- The oncology unit provides comprehensive care for patients battling cancer.
- بخش انکولوژی برای بیمارانی که با سرطان مبارزه می‌کنند مراقبت‌های جامعی را ارائه می‌دهد.
noun countable
ریاضی یک
- hundreds, tens, and units
- صدگان، دهگان، یکان
- The unit is the smallest whole number.
- یک کوچک‌ترین عدد حسابی است.
noun countable
(نظامی) واحد
- armored units
- واحدهای زرهی
- Each military unit is equipped with the necessary resources for combat.
- هر واحد نظامی به منابع لازم برای نبرد مجهز است.
noun countable
پزشکی واحد (مقداری از یک عامل فعال بیولوژیکی (مانند دارو یا آنتی‌ژن))
- The doctor prescribed a unit of antibiotics to treat the infection.
- پزشک یک واحد آنتی‌بیوتیک برای درمان عفونت تجویز کرد.
- The recommended unit of insulin for her condition is 10 milliliters.
- واحد توصیه‌شده‌ی انسولین برای این بیماری ده میلی‌لیتر است.
noun countable B1
واحد (درسی)
- To graduate, you need six more units of algebra.
- برای فارغ‌التحصیل شدن شما به شش واحد اضافی جبر نیاز دارید.
- The history unit was my favorite class this semester.
- واحد تاریخ کلاس محبوب من در این ترم بود.
adjective
واحد
- The unit price for this item is $5.
- قیمت واحد برای این محصول پنج دلار است.
- The class worked together as a unit team on the project.
- این کلاس با هم به‌عنوان یک تیم واحد روی این پروژه کار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unit

  1. noun whole
    Synonyms: assemblage, assembly, bunch, complement, crew, crowd, detachment, entirety, entity, gang, group, mob, one, outfit, ring, section, system, total, totality
    Antonyms: part, piece
  2. noun part
    Synonyms: arm, block, component, constituent, detachment, detail, digit, element, factor, feature, fraction, ingredient, integer, item, joint, layer, length, link, member, module, piece, portion, section, segment, square, wing
    Antonyms: whole

ارجاع به لغت unit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unit

لغات نزدیک unit

پیشنهاد بهبود معانی