امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Feature

ˈfiːtʃər ˈfiːtʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    featured
  • شکل سوم:

    featured
  • سوم‌شخص مفرد:

    features
  • وجه وصفی حال:

    featuring
  • شکل جمع:

    features

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
قسمتِ صورت، جزء چهره، بخش صورت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Her eyes are her best feature.
- چشم‌های او بهترین جزء چهره‌‌اش است.
noun countable
(در جمع) چهره، سیما، قیافه، صورت، وجنات، شکل (صورت)، ترکیب (صورت)، خطوط چهره، ریخت
noun countable
(سرزمین، شخص، ساختمان و غیره) ویژگی، خصیصه، خصوصیت، مختصه، مشخصه، ممیزه
noun countable
(فروشگاه و غیره) بخش اصلی، (مقاله، سخنرانی) موضوع عمده
noun countable
(سینما) فیلم اصلی، (روزنامه) مقاله‌ی اصلی، مطلب اصلی
noun countable
(صفت‌گونه) اصلی، عمده
verb - transitive
(حادثه، مطلب و غیره) برجسته کردن، متبلور کردن، برجستگی خاصی دادن به، اهمیت دادن به
verb - transitive
تصویر کردن، ترسیم کردن، مجسم کردن، بازنمودن
verb - transitive
ویژگی ... بودن، مشخصه‌ی ... بودن
verb - transitive
بارز بودن، نمایان بودن، متبلور بودن
verb - intransitive
(هنرپیشه، شخص) نقش اصلی را دادن به، رُل عمده را دادن به
- feature in
- (Verb - intransitive) (سینما) نقش اصلی را در ... داشتن، ستاره‌ی ... بودن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feature

  1. noun characteristic
    Synonyms: affection, angle, article, aspect, attribute, character, component, constituent, detail, differential, earmark, element, facet, factor, gag, gimmick, hallmark, idiosyncrasy, individuality, ingredient, integrant, item, mark, notability, particularity, peculiarity, point, property, quality, savor, slant, speciality, specialty, trait, twist, unit, virtue
  2. noun highlight, special attraction
    Synonyms: big show, crowd puller, draw, drawing card, headliner, innovation, main item, peculiarity, prominent part, speciality, specialty
  3. noun special article in publication
    Synonyms: column, comment, item, piece, report, story
  4. verb give prominence to
    Synonyms: accentuate, advertise, blaze, call attention to, emphasize, headline, italicize, make conspicuous, mark, play up, point up, present, promote, set off, spotlight, star, stress, underline, underscore
    Antonyms: disregard, ignore

ارجاع به لغت feature

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feature» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feature

لغات نزدیک feature

پیشنهاد بهبود معانی