گذشتهی ساده:
featuredشکل سوم:
featuredسومشخص مفرد:
featuresوجه وصفی حال:
featuringشکل جمع:
featuresقسمتِ صورت، جزء چهره، بخش صورت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Her eyes are her best feature.
چشمهای او بهترین جزء چهرهاش است.
(در جمع) چهره، سیما، قیافه، صورت، وجنات، شکل (صورت)، ترکیب (صورت)، خطوط چهره، ریخت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(سرزمین، شخص، ساختمان و غیره) ویژگی، خصیصه، خصوصیت، مختصه، مشخصه، ممیزه
(فروشگاه و غیره) بخش اصلی، (مقاله، سخنرانی) موضوع عمده
(سینما) فیلم اصلی، (روزنامه) مقالهی اصلی، مطلب اصلی
(صفتگونه) اصلی، عمده
(حادثه، مطلب و غیره) برجسته کردن، متبلور کردن، برجستگی خاصی دادن به، اهمیت دادن به
تصویر کردن، ترسیم کردن، مجسم کردن، بازنمودن
ویژگی ... بودن، مشخصهی ... بودن
بارز بودن، نمایان بودن، متبلور بودن
(هنرپیشه، شخص) نقش اصلی را دادن به، رُل عمده را دادن به
feature in
(Verb - intransitive) (سینما) نقش اصلی را در ... داشتن، ستارهی ... بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «feature» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feature