امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slant

slænt slɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slanted
  • شکل سوم:

    slanted
  • سوم‌شخص مفرد:

    slants
  • وجه وصفی حال:

    slanting
  • شکل جمع:

    slants

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
شیب‌دار شدن، سرازیر شدن، یک‌وری شدن، صاف یا هموار نبودن، کج بودن یا شدن، کج کردن، شیب پیدا کردن، اریب حرکت کردن، اریب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the picture is slanted to the right.
- عکس به طرف راست کج شده است.
- the roof slants.
- بام شیب دارد.
- the forest slants toward the river.
- جنگل به سوی رودخانه شیب دارد.
- we slanted across the river.
- ما اریب از رودخانه رد شدیم.
- to slant a line
- خطی را اریب کردن
noun
کج، اریب، شیب دار، یک وری، مایل، مورب
- a slant line
- خط اریب
- the slant rays of the sun
- پرتوهای اریب نور خورشید
- the slanted eyes of a Chinese girl
- چشمان مورب یک دختر چینی
adjective
شیب، کجی، اریبی، یکسویگی
- the sharp slant of the road
- شیب تند جاده
verb - intransitive verb - transitive
تحریف کردن، سوگیری کردن، یک‌طرفه نشان دادن
- Newspapers slanted the news in favor of the government.
- روزنامه‌ها اخبار را به نفع دولت تحریف می‌کردند.
- a slanted view of the political situation
- دید یک بعدی از اوضاع سیاسی
adjective
تحریف، سوگیری، طرفداری، غرض
- a news commentary with a definite anti-government slant
- تفسیر سیاسی با محتوای کاملاً ضددولتی
noun
دیدگاه، نقطه‌ی نظر، نگرش، دید
- You have the wrong slant on the problem.
- نگرش شما درباره‌ی این مسئله غلط است.
- a new slant on the economic situation
- نگرش تازه‌ای بر وضع اقتصادی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slant

  1. noun angle, slope
    Synonyms: camber, cant, declination, diagonal, grade, gradient, inclination, incline, lean, leaning, pitch, rake, ramp, tilt
    Antonyms: evenness, level
  2. noun particular opinion
    Synonyms: angle, attitude, bias, direction, emphasis, judgment, leaning, one-sidedness, outlook, point of view, predilection, predisposition, prejudice, prepossession, sentiment, side, standpoint, view, viewpoint
  3. verb angle off, slope
    Synonyms: aim, bank, beam, bend, bevel, cant, decline, descend, deviate, direct, diverge, grade, heel, incline, lean, level, lie obliquely, list, point, skew, splay, swerve, tilt, tip, train, veer
    Antonyms: even, level
  4. verb change to suit; distort
    Synonyms: aim, angle, bias, color, concentrate, direct, focus, influence, orient, point, prejudice, train, twist, warp, weight
    Antonyms: leave alone, maintain

ارجاع به لغت slant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slant

لغات نزدیک slant

پیشنهاد بهبود معانی