گذشتهی ساده:
slantedشکل سوم:
slantedسومشخص مفرد:
slantsوجه وصفی حال:
slantingشکل جمع:
slantsشیبدار شدن، سرازیر شدن، یکوری شدن، صاف یا هموار نبودن، کج بودن یا شدن، کج کردن، شیب پیدا کردن، اریب حرکت کردن، اریب کردن
the picture is slanted to the right.
عکس به طرف راست کج شده است.
the roof slants.
بام شیب دارد.
the forest slants toward the river.
جنگل به سوی رودخانه شیب دارد.
we slanted across the river.
ما اریب از رودخانه رد شدیم.
to slant a line
خطی را اریب کردن
کج، اریب، شیب دار، یک وری، مایل، مورب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a slant line
خط اریب
the slant rays of the sun
پرتوهای اریب نور خورشید
the slanted eyes of a Chinese girl
چشمان مورب یک دختر چینی
شیب، کجی، اریبی، یکسویگی
the sharp slant of the road
شیب تند جاده
تحریف کردن، سوگیری کردن، یکطرفه نشان دادن
Newspapers slanted the news in favor of the government.
روزنامهها اخبار را به نفع دولت تحریف میکردند.
a slanted view of the political situation
دید یک بعدی از اوضاع سیاسی
تحریف، سوگیری، طرفداری، غرض
a news commentary with a definite anti-government slant
تفسیر سیاسی با محتوای کاملاً ضددولتی
دیدگاه، نقطهی نظر، نگرش، دید
You have the wrong slant on the problem.
نگرش شما دربارهی این مسئله غلط است.
a new slant on the economic situation
نگرش تازهای بر وضع اقتصادی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «slant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slant