آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ خرداد ۱۴۰۳

    Side

    saɪd saɪd

    گذشته‌ی ساده:

    sided

    شکل سوم:

    sided

    سوم‌شخص مفرد:

    sides

    وجه وصفی حال:

    siding

    شکل جمع:

    sides

    معنی side | جمله با side

    noun countable A2

    سمت، طرف، کنار

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    She writes on one side of the paper only.

    فقط در یک سمت کاغذ می‌نویسد.

    The box opens on this side.

    جعبه از این طرف باز می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The side of the building was painted blue.

    کنار ساختمان به رنگ آبی درآمده بود.

    noun countable A2

    ضلع، بر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    A cube has six sides.

    یک مکعب شش ضلع دارد.

    A square has four sides.

    مربع چهار ضلع دارد.

    noun uncountable B2

    کنار، پهلو

    Pari knelt by the side of the bed and prayed.

    پری در کنار بستر زانو زد و دعا کرد.

    I sat by my mother's side.

    من پهلوی مادرم نشستم.

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی خوراک فرعی، مخلفات

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    The steak comes with a side of roasted vegetables.

    استیک با خوراک جنبی سبزیجات برشته ارائه می‌شود.

    The waiter asked if I wanted a side of rice or mashed potatoes with my chicken.

    پیشخدمت پرسید که با مرغم خوراک فرعی برنج می‌خواهم یا پوره‌ی سیب‌زمینی؟

    noun countable C2

    کالبدشناسی پهلو (شخص) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    The child lay on her side.

    کودک به پهلو خوابید.

    She has a pain on her side.

    پهلویش درد می‌کند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر کانال

    The sports side is showing a live football match tonight.

    کانال ورزشی امشب مسابقه‌ی فوتبال را به‌صورت زنده پخش می‌کند.

    the documentary side

    کانال مستند

    noun countable

    جانورشناسی غذا و آشپزی شقه (گوشت) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    half a side of beef

    نیم شقه‌ی گاو

    The butcher carefully divided the pig into two sides.

    قصاب با دقت خوک را به دو شقه تقسیم کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a side of mutton

    یک شقه‌ی گوسفند

    noun countable B2

    طرف (درگیر)

    The two sides agreed to a ceasefire.

    دو طرف با آتش‌بس موافقت کردند.

    The two sides presented their arguments during the debate.

    در این مناظره دو طرف استدلال‌های خود را ارائه کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We are on your side.

    طرف تو هستیم.

    noun countable B2

    انگلیسی بریتانیایی ورزش طرف، تیم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The rivalry between the two sides was evident in the intense match.

    رقابت دو طرف در این دیدار فشرده مشهود بود.

    The blue team scored a goal.

    تیم آبی گل زد.

    noun countable B2

    جنبه

    the practical side of this matter

    جنبه‌ی عملی این قضیه

    The play stresses the political side of the crisis.

    نمایش‌نامه جنبه‌ی سیاسی آن بحران را مورد تأکید قرار می‌دهد.

    noun countable B2

    ویژگی، وجه (شخصیت فرد)

    These poems reveal a peculiar side of her character.

    این اشعار یک ویژگی خاص شخصیت او را آشکار می‌سازد.

    She has a compassionate side that makes her a great listener and friend.

    او وجه دلسوزانه‌ای دارد که او را به شنونده و دوستی عالی تبدیل می‌کند.

    adjective

    جانبی، جنبی، کناری، پهلویی، فرعی

    a side door

    درب جانبی

    a side effect

    اثر جانبی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a side road

    راه فرعی

    a side glance

    نگاه زیرچشمی (از یک سو)

    noun

    سمت، طرف (اشاره به نسب خانوادگی)

    On my mother's side, there are many talented musicians and artists.

    در سمت مادرم، نوازندگان و هنرمندان بااستعداد زیادی وجود دارد.

    My father's side of the family has a long history of entrepreneurship.

    خانواده‌ی پدری من سابقه‌ی کارآفرینی طولانی‌ای دارد.

    noun

    انگلیسی بریتانیایی ورزش چرخش یک‌وری (توپ بیلیارد یا اسنوکر)

    His smooth side propelled the ball into pocket.

    چرخش یک‌وری نرم او توپ را به سمت پاکت هدایت کرد.

    the player's mastery of side

    تسلط این بازیکن بر چرخش یک‌وری

    noun countable

    سینما و تئاتر برگه‌ی راهنما

    The director handed each actor their respective sides.

    کارگردان به هر یک از بازیگران برگه‌های راهنمای مربوط به خود را تحویل داد.

    After memorizing my side, I felt more confident about my performance on stage.

    بعد از اینکه برگه‌ی راهنمای خودم را حفظ کردم، نسبت به عملکردم روی صحنه اطمینان بیشتری پیدا کردم.

    verb - intransitive verb - transitive

    حمایت کردن از، طرفداری کردن از، جانبداری کردن از، طرف ... را گرفتن

    I will always side with my family.

    همیشه از خانواده‌ام حمایت خواهم کرد.

    I will side with you in this argument because I believe you are right.

    در این بحث طرف شما را خواهم گرفت زیرا معتقدم حق با شماست.

    verb - transitive

    کنار گذاشتن

    Before we can eat, we have to side the dirty dishes from the table.

    قبل از اینکه بتوانیم غذا بخوریم، باید ظروف کثیف را از روی میز کنار بگذاریم.

    The students were asked to side their textbooks before the teacher began the lecture.

    از دانش‌آموزان خواسته شد تا قبل از شروع درس، کتاب‌های درسی خود را کنار بگذارند.

    verb - transitive

    دارای خط کناری کردن، به کنار مجهز کردن، کناردار کردن

    The contractor will side the building.

    پیمانکار ساختمان را دارای خط کناری خواهد کرد.

    We need to side the garage before the winter weather arrives.

    قبل از رسیدن هوای زمستانی باید کناردار کنیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد side

    1. adjective minor; flanking
      Synonyms:
      secondary indirect superficial lesser subordinate subsidiary ancillary incidental marginal lateral oblique sideways sidewise sidelong sideward skirting roundabout off-center not the main postern
      Antonyms:
      major important serious
    1. noun edge, exteriority of object
      Synonyms:
      border face part margin boundary limit direction view aspect front rear top bottom rim perimeter surface division posture attitude disposition stance sector flank quarter wing periphery elevation hand stand verge haunch jamb lee loin
      Antonyms:
      middle inside extremity torso
    1. noun point of view
      Synonyms:
      viewpoint standpoint opinion belief position angle aspect direction outlook slant facet light appearance phase hand stand
    1. noun opposing person or view
      Synonyms:
      enemy rival foe opponent competitor contestant combatant belligerent faction party team crew camp sect part interest cause behalf

    Phrasal verbs

    side against someone

    مخالف کسی بودن، طرف مقابل کسی را گرفتن، از دشمن کسی طرفداری کردن

    side with someone

    جانب کسی را گرفتن، با کسی هم‌عقیده بودن، از کسی حمایت کردن

    Collocations

    at someone's side (or by someone's side)

    در کنار کسی، پهلوی کسی، در مجاورت کسی

    from side to side

    از یک سو تا سوی دیگر، به این سو و آن سو، در نوسان

    on every side (or on all sides)

    از هر سو، از هر طرف، از جهت‌های مختلف

    on someone's side

    پشتیبان کسی، هوادار کسی

    side by side

    مجاور (همدیگر)، در کنار هم، پهلوی هم

    Collocations بیشتر

    credit side

    1- ستون بستانکار 2- جنبه‌ی خوب، مزیت

    debit side

    (حسابداری) ستون چپ، طرف چپ

    side graft

    پیوند بغلی

    Idioms

    on the right side of someone

    سوگلی کسی، محبوب کسی، مورد محبت و لطف کسی

    on the side of

    هوادار، طرفدار

    on the wrong side of someone

    مورد بی‌لطفی کسی، مورد غضب کسی

    take sides

    از یک طرف هواداری کردن، بی‌طرف نبودن، یک طرف را تأیید یا حمایت کردن

    take someone's side

    از کسی جانبداری کردن، طرف کسی را گرفتن

    Idioms بیشتر

    sunny side up

    (تخم‌مرغ) از یک طرف سرخ‌شده

    on the sunny side (of)

    جوانتر از ...، در اوایل سن ...

    get up on the wrong side of the bed

    از دنده‌ی چپ بلند شدن، بدخلقی کردن، زودرنج و زودخشم بودن

    look on the bright side

    جنبه‌های مثبت چیزی را درنظر گرفتن

    know which side your bread is buttered on

    ارباب خود را شناختن، راه و چاه را بلد بودن

    the other side of the coin

    از سوی دیگر، طرف دیگر قضیه، جنبه‌ی دیگر موضوع

    on the distaff side

    از طرف مادر، از سوی مادر

    err on the side of (something)

    (در امر خیر یا چیز خوب) زیاده‌روی کردن، جانب (چیزی را) گرفتن

    laugh on the other side of one's face

    (عامیانه) پس از انتظار شادی یا موفقیت و غیره با شکست و نومیدی مواجه شدن

    on the wrong side of one's mouth

    با ندامت، با پشیمانی

    on the shady side of

    (از نظر سن) بیش از

    thorn in one's side (or flesh)

    دردسر، خاری که پهلوی کسی فرو می‌رود

    the wrong side of the tracks

    محله‌ی فقیر‌نشین، محله‌ی بد‌ شهر

    سوال‌های رایج side

    گذشته‌ی ساده side چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده side در زبان انگلیسی sided است.

    شکل سوم side چی میشه؟

    شکل سوم side در زبان انگلیسی sided است.

    شکل جمع side چی میشه؟

    شکل جمع side در زبان انگلیسی sides است.

    وجه وصفی حال side چی میشه؟

    وجه وصفی حال side در زبان انگلیسی siding است.

    سوم‌شخص مفرد side چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد side در زبان انگلیسی sides است.

    ارجاع به لغت side

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «side» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/side

    لغات نزدیک side

    • - siddhartha
    • - siddur
    • - side
    • - side against someone
    • - side arm
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.