فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Side

saɪd saɪd

گذشته‌ی ساده:

sided

شکل سوم:

sided

سوم‌شخص مفرد:

sides

وجه وصفی حال:

siding

شکل جمع:

sides

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

سمت، طرف، کنار

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

She writes on one side of the paper only.

فقط در یک سمت کاغذ می‌نویسد.

The box opens on this side.

جعبه از این طرف باز می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The side of the building was painted blue.

کنار ساختمان به رنگ آبی درآمده بود.

noun countable A2

ضلع، بر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

A cube has six sides.

یک مکعب شش ضلع دارد.

A square has four sides.

مربع چهار ضلع دارد.

noun uncountable B2

کنار، پهلو

Pari knelt by the side of the bed and prayed.

پری در کنار بستر زانو زد و دعا کرد.

I sat by my mother's side.

من پهلوی مادرم نشستم.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی خوراک فرعی، مخلفات

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

The steak comes with a side of roasted vegetables.

استیک با خوراک جنبی سبزیجات برشته ارائه می‌شود.

The waiter asked if I wanted a side of rice or mashed potatoes with my chicken.

پیشخدمت پرسید که با مرغم خوراک فرعی برنج می‌خواهم یا پوره‌ی سیب‌زمینی؟

noun countable C2

کالبدشناسی پهلو (شخص) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

The child lay on her side.

کودک به پهلو خوابید.

She has a pain on her side.

پهلویش درد می‌کند.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر کانال

The sports side is showing a live football match tonight.

کانال ورزشی امشب مسابقه‌ی فوتبال را به‌صورت زنده پخش می‌کند.

the documentary side

کانال مستند

noun countable

جانورشناسی غذا و آشپزی شقه (گوشت) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

half a side of beef

نیم شقه‌ی گاو

The butcher carefully divided the pig into two sides.

قصاب با دقت خوک را به دو شقه تقسیم کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a side of mutton

یک شقه‌ی گوسفند

noun countable B2

طرف (درگیر)

The two sides agreed to a ceasefire.

دو طرف با آتش‌بس موافقت کردند.

The two sides presented their arguments during the debate.

در این مناظره دو طرف استدلال‌های خود را ارائه کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We are on your side.

طرف تو هستیم.

noun countable B2

انگلیسی بریتانیایی ورزش طرف، تیم

The rivalry between the two sides was evident in the intense match.

رقابت دو طرف در این دیدار فشرده مشهود بود.

The blue team scored a goal.

تیم آبی گل زد.

noun countable B2

جنبه

the practical side of this matter

جنبه‌ی عملی این قضیه

The play stresses the political side of the crisis.

نمایش‌نامه جنبه‌ی سیاسی آن بحران را مورد تأکید قرار می‌دهد.

noun countable B2

ویژگی، وجه (شخصیت فرد)

These poems reveal a peculiar side of her character.

این اشعار یک ویژگی خاص شخصیت او را آشکار می‌سازد.

She has a compassionate side that makes her a great listener and friend.

او وجه دلسوزانه‌ای دارد که او را به شنونده و دوستی عالی تبدیل می‌کند.

adjective

جانبی، جنبی، کناری، پهلویی، فرعی

a side door

درب جانبی

a side effect

اثر جانبی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a side road

راه فرعی

a side glance

نگاه زیرچشمی (از یک سو)

noun

سمت، طرف (اشاره به نسب خانوادگی)

On my mother's side, there are many talented musicians and artists.

در سمت مادرم، نوازندگان و هنرمندان بااستعداد زیادی وجود دارد.

My father's side of the family has a long history of entrepreneurship.

خانواده‌ی پدری من سابقه‌ی کارآفرینی طولانی‌ای دارد.

noun

انگلیسی بریتانیایی ورزش چرخش یک‌وری (توپ بیلیارد یا اسنوکر)

His smooth side propelled the ball into pocket.

چرخش یک‌وری نرم او توپ را به سمت پاکت هدایت کرد.

the player's mastery of side

تسلط این بازیکن بر چرخش یک‌وری

noun countable

سینما و تئاتر برگه‌ی راهنما

The director handed each actor their respective sides.

کارگردان به هر یک از بازیگران برگه‌های راهنمای مربوط به خود را تحویل داد.

After memorizing my side, I felt more confident about my performance on stage.

بعد از اینکه برگه‌ی راهنمای خودم را حفظ کردم، نسبت به عملکردم روی صحنه اطمینان بیشتری پیدا کردم.

verb - intransitive verb - transitive

حمایت کردن از، طرفداری کردن از، جانبداری کردن از، طرف ... را گرفتن

I will always side with my family.

همیشه از خانواده‌ام حمایت خواهم کرد.

I will side with you in this argument because I believe you are right.

در این بحث طرف شما را خواهم گرفت زیرا معتقدم حق با شماست.

verb - transitive

کنار گذاشتن

Before we can eat, we have to side the dirty dishes from the table.

قبل از اینکه بتوانیم غذا بخوریم، باید ظروف کثیف را از روی میز کنار بگذاریم.

The students were asked to side their textbooks before the teacher began the lecture.

از دانش‌آموزان خواسته شد تا قبل از شروع درس، کتاب‌های درسی خود را کنار بگذارند.

verb - transitive

دارای خط کناری کردن، به کنار مجهز کردن، کناردار کردن

The contractor will side the building.

پیمانکار ساختمان را دارای خط کناری خواهد کرد.

We need to side the garage before the winter weather arrives.

قبل از رسیدن هوای زمستانی باید کناردار کنیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد side

  1. adjective minor; flanking
    Synonyms:
    secondary indirect superficial lesser subordinate subsidiary ancillary incidental marginal lateral oblique sideways sidewise sidelong sideward skirting roundabout off-center not the main postern
    Antonyms:
    major important serious
  1. noun edge, exteriority of object
    Synonyms:
    border face part margin boundary limit direction view aspect front rear top bottom rim perimeter surface division posture attitude disposition stance sector flank quarter wing periphery elevation hand stand verge haunch jamb lee loin
    Antonyms:
    middle inside extremity torso
  1. noun point of view
    Synonyms:
    viewpoint standpoint opinion belief position angle aspect direction outlook slant facet light appearance phase hand stand
  1. noun opposing person or view
    Synonyms:
    enemy rival foe opponent competitor contestant combatant belligerent faction party team crew camp sect part interest cause behalf

Phrasal verbs

side against someone

مخالف کسی بودن، طرف مقابل کسی را گرفتن، از دشمن کسی طرفداری کردن

side with someone

جانب کسی را گرفتن، با کسی هم‌عقیده بودن، از کسی حمایت کردن

Collocations

at someone's side (or by someone's side)

در کنار کسی، پهلوی کسی، در مجاورت کسی

from side to side

از یک سو تا سوی دیگر، به این سو و آن سو، در نوسان

on every side (or on all sides)

از هر سو، از هر طرف، از جهت‌های مختلف

on someone's side

پشتیبان کسی، هوادار کسی

side by side

مجاور (همدیگر)، در کنار هم، پهلوی هم

Collocations بیشتر

credit side

1- ستون بستانکار 2- جنبه‌ی خوب، مزیت

debit side

(حسابداری) ستون چپ، طرف چپ

side graft

پیوند بغلی

Idioms

on the right side of someone

سوگلی کسی، محبوب کسی، مورد محبت و لطف کسی

on the side of

هوادار، طرفدار

on the wrong side of someone

مورد بی‌لطفی کسی، مورد غضب کسی

take sides

از یک طرف هواداری کردن، بی‌طرف نبودن، یک طرف را تأیید یا حمایت کردن

take someone's side

از کسی جانبداری کردن، طرف کسی را گرفتن

Idioms بیشتر

sunny side up

(تخم‌مرغ) از یک طرف سرخ‌شده

on the sunny side (of)

جوانتر از ...، در اوایل سن ...

get up on the wrong side of the bed

از دنده‌ی چپ بلند شدن، بدخلقی کردن، زودرنج و زودخشم بودن

look on the bright side

جنبه‌های مثبت چیزی را درنظر گرفتن

know which side your bread is buttered on

ارباب خود را شناختن، راه و چاه را بلد بودن

the other side of the coin

از سوی دیگر، طرف دیگر قضیه، جنبه‌ی دیگر موضوع

on the distaff side

از طرف مادر، از سوی مادر

err on the side of (something)

(در امر خیر یا چیز خوب) زیاده‌روی کردن، جانب (چیزی را) گرفتن

laugh on the other side of one's face

(عامیانه) پس از انتظار شادی یا موفقیت و غیره با شکست و نومیدی مواجه شدن

on the wrong side of one's mouth

با ندامت، با پشیمانی

on the shady side of

(از نظر سن) بیش از

thorn in one's side (or flesh)

دردسر، خاری که پهلوی کسی فرو می‌رود

the wrong side of the tracks

محله‌ی فقیر‌نشین، محله‌ی بد‌ شهر

ارجاع به لغت side

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «side» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/side

لغات نزدیک side

پیشنهاد بهبود معانی