فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Perimeter

pəˈrɪmət̬ər pəˈrɪmɪtə

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

(هندسه) پیرامون، محیط، فضای احاطه‌کننده

noun

پیرامون، محیط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the perimeter of a circle

پیرامون یک دایره

small houses on the perimeter of the village

خانه‌های کوچک در اطراف دهکده

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a wall on the perimeter of the football field

دیواری دور میدان فوتبال

They attacked the barbed-wire perimeter of our bunkers.

آن‌ها به محدوده سنگرهای ما که با سیم خاردار محصور شده بود حمله کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد perimeter

  1. noun circumference, border
    Synonyms:
    border edge brim margin outline boundary limit fringe hem circuit periphery compass brink skirt bounds confines ambit verge borderline
    Antonyms:
    center middle inside interior

ارجاع به لغت perimeter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «perimeter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/perimeter

لغات نزدیک perimeter

پیشنهاد بهبود معانی