لب، کنار، حاشیه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He went to the brink of the cliff.
او تا دم (لبهی) صخره پیش رفت.
The country was at the brink of civil war.
کشور در مرز جنگ داخلی بود.
He saved the company from the brink of bankruptcy.
او شرکت را از آستانهی ورشکستگی نجات داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brink