آخرین به‌روزرسانی:

Briny

ˈbraɪni ˈbraɪni

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective

شور، مثل آب دریا، نمکین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

They brushed their teeth in the briny waters of the gulf.

در آب تلخ خلیج دندان‌های خود را مسواک زدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد briny

  1. adjective slightly salty (especially from containing a mixture of seawater and fresh water)
    Synonyms:
    salty sea ocean brackish saline
  1. noun any very large body of (salt) water
    Synonyms:
    main

ارجاع به لغت briny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «briny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/briny

لغات نزدیک briny

پیشنهاد بهبود معانی