شکل جمع:
circuitsدور، دوره، گردش، جریان،حوزه، مدار، اتحادیه، کنفرانس، دور چیزی گشتن، در مداری سفر کردن، احاطه کردن
مدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A swamp about 10 miles in circuit.
باتلاقی که پیرامون آن 10 مایل است.
an electrical circuit
مدار الکتریکی
circuit noise
نوفهی مدار
the moon's circuit around the earth
مدار ماه دور زمین
Wimbledon is the most important contest in the international tennis circuit.
ویمبلدون مهمترین مسابقه در سلسله مسابقات تنیس بینالمللی است.
the professional bowlers circuit
اتحادیهی بولینگبازان حرفهای
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «circuit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/circuit