با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Circumference

sərˈkʌmfərns səˈkʌmfrəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    circumferences

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
هندسه محیط (دایره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The circumference of the circle is 2πr.
- محیط دایره 2πr است.
- To find the circumference, you need to know the radius of the circle.
- برای پیدا کردن محیط، باید شعاع دایره را بدانید.
noun countable uncountable
پیرامون، دور
- He went walking around the circumference of the park every morning.
- هر صبح پیرامون پارک پیاده‌روی می‌کرد.
- the circumference of an apple
- دور یک سیب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circumference

  1. noun edge, perimeter
    Synonyms: ambit, border, boundary, bounds, circuit, compass, confines, extremity, fringe, girth, limits, lip, margin, outline, periphery, rim, verge
    Antonyms: inside, interior, middle

ارجاع به لغت circumference

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumference» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/circumference

لغات نزدیک circumference

پیشنهاد بهبود معانی