شکل جمع:
insidesباطن، درون، بطن هر چیزی، داخل و یا توی چیزی
اعضای داخلی، قسمت داخلی، (جمع - عامیانه) اندام درونی بدن، امعا و احشا، دل و روده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مربوط به جای سرپوشیده، وابسته به درون ساختمان (یا اتاق و سازمان و غیره)
محرمانه، خودمانی
نزدیک (به چیز بخصوص)، نزدیک به مرکز
به طرف داخل، به سوی درون
(عامیانه) زندان
درونی، تویی، اندرونی، داخلی
داخل، درون، تو، توی
inside the house
درون اتاق
The inside of the suitcase was lined with silk.
درون چمدان لفاف ابریشمی داشت.
The door was locked from inside.
در را از تو قفل کرده بودند.
when I am inside...
وقتی که داخل (خانه) هستم...
When I think of my poor son, my insides start aching.
وقتی به پسر بیچارهام فکر میکنم، دلم میسوزد.
We went inside and had lunch.
ما به داخل رفتیم و نهار خوردیم.
an inside wall
دیوار درونی
the building's inside decoration
تزیینات درونی ساختمان
The robbery appeared to be an inside job.
ظاهراً دزدی کار یکی از خود آنها (خود اعضا) بود.
the inside story
سرگذشت محرمانه
inside information
اطلاعات محرمانه
inside of an hour
کمتر از یک ساعت
I wore my socks inside out.
جورابم را پشت و رو پوشیدم.
I know this lesson inside out.
این درس را خوب بلدم.
(مسافت یا زمان) در کمتر از
کاملاً، تماموکمال، زیروبم
1- وارد به کلیهی امور محرمانه، رازدار 2- در افکار درونی شخص
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inside» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inside