آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Inside

    ɪnˈsaɪd ɪnˈsaɪd ɪnˈsaɪd

    شکل جمع:

    insides

    معنی inside | جمله با inside

    noun B2

    باطن، درون، بطن هر چیزی، داخل و یا توی چیزی

    noun

    اعضای داخلی، قسمت داخلی، (جمع - عامیانه) اندام درونی بدن، امعا و احشا، دل و روده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    noun

    مربوط به جای سرپوشیده، وابسته به درون ساختمان (یا اتاق و سازمان و غیره)

    noun

    محرمانه، خودمانی

    noun

    نزدیک (به چیز بخصوص)، نزدیک به مرکز

    adverb

    به طرف داخل، به سوی درون

    adverb

    (عامیانه) زندان

    adjective

    درونی، تویی، اندرونی، داخلی

    preposition

    داخل، درون، تو، توی

    inside the house

    درون اتاق

    The inside of the suitcase was lined with silk.

    درون چمدان لفاف ابریشمی داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The door was locked from inside.

    در را از تو قفل کرده بودند.

    when I am inside...

    وقتی که داخل (خانه) هستم...

    When I think of my poor son, my insides start aching.

    وقتی به پسر بیچاره‌ام فکر می‌کنم، دلم می‌سوزد.

    We went inside and had lunch.

    ما به داخل رفتیم و نهار خوردیم.

    an inside wall

    دیوار درونی

    the building's inside decoration

    تزیینات درونی ساختمان

    The robbery appeared to be an inside job.

    ظاهراً دزدی کار یکی از خود آن‌ها (خود اعضا) بود.

    the inside story

    سرگذشت محرمانه

    inside information

    اطلاعات محرمانه

    inside of an hour

    کمتر از یک ساعت

    I wore my socks inside out.

    جورابم را پشت و رو پوشیدم.

    I know this lesson inside out.

    این درس را خوب بلدم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد inside

    1. adjective in the middle; interior
      Synonyms:
      internal inner central inward indoors under a roof surrounded intramural innermost
      Antonyms:
      outer external exterior outside
    1. adjective secret
      Synonyms:
      private confidential restricted exclusive classified internal limited hushed closet esoteric
      Antonyms:
      public known
    1. adverb within
      Synonyms:
      indoors within doors within walls under a roof under cover
      Antonyms:
      outside exterior
    1. noun middle, lining
      Synonyms:
      center heart interior inner portion belly gut bowels soul contents stuffing breast recess innards womb
      Antonyms:
      outside exteriority

    Idioms

    inside of

    (مسافت یا زمان) در کمتر از

    inside out

    کاملاً، تمام‌وکمال، زیروبم

    on the inside

    1- وارد به کلیه‌ی امور محرمانه، رازدار 2- در افکار درونی شخص

    سوال‌های رایج inside

    شکل جمع inside چی میشه؟

    شکل جمع inside در زبان انگلیسی insides است.

    ارجاع به لغت inside

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «inside» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inside

    لغات نزدیک inside

    • - inshallah
    • - inshore
    • - inside
    • - inside job
    • - inside joke
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.