فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Gut

ɡʌt ɡʌt

گذشته‌ی ساده:

gutted

شکل سوم:

gutted

سوم‌شخص مفرد:

guts

وجه وصفی حال:

gutting

شکل جمع:

guts

توضیحات:

GUT در معنای آخر مخفف لغت grand unified theory و grand unification theory است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

کالبدشناسی روده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

Eating too quickly can cause discomfort in the gut.

سریع غذا خوردن می‌تواند باعث ناراحتی روده شود.

The gut is lined with millions of bacteria that play a crucial role in digestion.

روده مملو از میلیون‌ها باکتری است که نقش مهمی در هضم دارند.

noun countable informal

شکم (انسان) (به‌ویژه برای اشاره به شکمی که بسیار بزرگ است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

After the huge meal, his gut was about to burst.

بعداز غذای سنگین، شکمش داشت می‌ترکید.

My gut is telling me to go for that second slice of pizza.

شکمم به من می‌گه که برم دنبال تکه‌ی دوم پیتزا.

noun plural C2

(guts) دل‌ووروده

He took the guts out of the game.

دل و روده‌ی شکار را درآورد.

He felt a sharp pain in his guts.

درد شدیدی در دل‌ووروده‌اش احساس کرد.

noun uncountable

زه (به‌دست‌آمده از روده‌ی حیوان برای ساخت آلات موسیقی و راکت‌های ورزشی)

The tennis racket was strung with gut for better control.

راکت تنیس برای کنترل بهتر با زه حیوانی بسته شده بود.

The musician's fingers danced across the gut.

انگشتان نوازنده در امتداد زه می‌رقصیدند.

noun plural informal B2

(guts) دل‌وجرئت

He didn't have the guts to yell at me.

دل‌وجرئت نداشت سر من داد بزند.

I can't believe he actually had the guts to confront the bully.

باورم نمی‌شه که اون واقعاً دل‌وجرئت مقابله با اون قلدر رو داشت.

verb - transitive

داخل ... را خراب کردن (ساختمان و غیره)، آتش زدن (درون ساختمان و غیره) (به‌طوری که فقط نمای خارجی آن سالم بماند)

The third floor was completely gutted.

طبقه‌ی سوم کاملاً سوخته بود.

The fire gutted the old warehouse.

آتش‌سوزی داخل انبار قدیمی را نابود کرد.

verb - transitive

خالی کردن (اثاث ساختمان و غیره) (معمولاً برای تغییر چیدمان)

The homeowner decided to gut the kitchen.

صاحب‌خانه تصمیم گرفت آشپزخانه را خالی کند.

They gutted the entire office space to create an open concept layout.

آن‌ها کل فضای اداری را برای خلق طرح مفهومی باز خالی کردند.

verb - transitive

غذا و آشپزی دل‌وروده‌ی ... را خالی کردن، شکم ... را پاک کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

Hunters gathered around to gut their catch.

شکارچیان دور هم جمع شدند تا دل‌وروده‌ی شکار خود را خالی کنند.

The chef had gutted the fish.

سرآشپز شکم ماهی را پاک کرده بود.

noun plural

اجزای درونی (دستگاه)

The revolutionary design of this smartphone lies in its innovative guts.

طراحی انقلابی این گوشی هوشمند در اجزای درونی خلاقانه‌ی آن نهفته است.

The chef carefully cleaned the guts of the blender.

سرآشپز با دقت اجزای درونی مخلوط‌کن را تمیز کرد.

adjective

درونی (احساس و غیره)

Trust your gut feeling.

به احساس درونی خود اعتماد کنید.

His decision to leave the company was based on a gut reaction.

تصمیم او برای ترک شرکت براساس واکنش درونی بود.

noun countable

گذرگاه باریک (به‌ویژه آبی)

The locals knew of a secret gut that led to the secluded beach.

مردم محلی از گذرگاه باریک مخفی‌ای که به ساحل خلوت منتهی می‌شد، اطلاع داشتند.

The boat navigated through the gut to reach the open sea.

قایق از گذرگاه باریک عبور کرد تا به دریای آزاد برسد.

noun

پیله (کرم ابریشم)

The gut is carefully extracted to create the finest silk threads.

پیله‌ی ابریشم با دقت درآورده می‌شود تا بهترین رشته‌های ابریشم درست شود.

The gut is spun into a fine thread.

پیله به‌صورت نخ ریز درمی‌آید.

adjective

اصلی، اساسی

The gut solutions to this problem would be to simplify and prioritize your tasks.

راه‌حل اصلی برای این مشکل ساده کردن و اولویت‌بندی وظایف شما خواهد بود.

The speaker's words had a gut impact on the audience.

سخنان گوینده تأثیری اساسی بر حضار گذاشت.

verb - transitive

استخراج کردن

The researchers needed to gut the data to find meaningful patterns.

محققان برای یافتن الگوهای معنادار باید داده‌ها را استخراج کنند.

I need to gut this article.

باید این مقاله را استخراج کنم.

verb - transitive

از بین بردن

The betrayal gutted her trust in him completely.

این خیانت اعتمادش به او را به‌طور کامل از بین برد.

The unexpected loss gutted the team's chances of winning the championship.

این باخت غیرمنتظره شانس تیم برای قهرمانی را از بین برد.

abbreviation

فیزیک (GUT) نظریه‌ی وحدت بزرگ

Physicists are excited about recent advancements in the GUT.

فیزیک‌دانان در مورد پیشرفت‌های اخیر در نظریه‌ی وحدت بزرگ هیجان‌زده هستند.

The GUT could revolutionize our understanding of the universe.

نظریه‌ی وحدت بزرگ می‌تواند درک ما از جهان را متحول کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gut

  1. adjective intuitive
    Synonyms:
    natural instinctive spontaneous involuntary innate emotional heartfelt visceral basic internal inner intimate unthinking deep-seated interior viscerous
    Antonyms:
    physical material
  1. noun stomach and abdomen
    Synonyms:
    belly tummy paunch bowels abdomen intestines innards entrails viscera tripes duodenum venter
  1. verb clean out, strip
    Synonyms:
    empty loot sack pillage plunder rifle strip ransack ravage decimate draw dress bowel disembowel eviscerate exenterate despoil dilapidate
    Antonyms:
    fill

Idioms

to hate someone's guts

(عامیانه) از کسی بیزار بودن

to have someone's guts for garter

سخت تنبیه کردن، دمار درآوردن

to work (or scream) one's guts out

با تمام وجود کار کردن (یا فریاد کشیدن)

ارجاع به لغت gut

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gut

لغات نزدیک gut

پیشنهاد بهبود معانی