گذشتهی ساده:
guttedشکل سوم:
guttedسومشخص مفرد:
gutsوجه وصفی حال:
guttingشکل جمع:
gutsGUT در معنای آخر مخفف لغت grand unified theory و grand unification theory است.
کالبدشناسی روده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
Eating too quickly can cause discomfort in the gut.
سریع غذا خوردن میتواند باعث ناراحتی روده شود.
The gut is lined with millions of bacteria that play a crucial role in digestion.
روده مملو از میلیونها باکتری است که نقش مهمی در هضم دارند.
شکم (انسان) (بهویژه برای اشاره به شکمی که بسیار بزرگ است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the huge meal, his gut was about to burst.
بعداز غذای سنگین، شکمش داشت میترکید.
My gut is telling me to go for that second slice of pizza.
شکمم به من میگه که برم دنبال تکهی دوم پیتزا.
(guts) دلووروده
He took the guts out of the game.
دل و رودهی شکار را درآورد.
He felt a sharp pain in his guts.
درد شدیدی در دلوورودهاش احساس کرد.
زه (بهدستآمده از رودهی حیوان برای ساخت آلات موسیقی و راکتهای ورزشی)
The tennis racket was strung with gut for better control.
راکت تنیس برای کنترل بهتر با زه حیوانی بسته شده بود.
The musician's fingers danced across the gut.
انگشتان نوازنده در امتداد زه میرقصیدند.
(guts) دلوجرئت
He didn't have the guts to yell at me.
دلوجرئت نداشت سر من داد بزند.
I can't believe he actually had the guts to confront the bully.
باورم نمیشه که اون واقعاً دلوجرئت مقابله با اون قلدر رو داشت.
داخل ... را خراب کردن (ساختمان و غیره)، آتش زدن (درون ساختمان و غیره) (بهطوری که فقط نمای خارجی آن سالم بماند)
The third floor was completely gutted.
طبقهی سوم کاملاً سوخته بود.
The fire gutted the old warehouse.
آتشسوزی داخل انبار قدیمی را نابود کرد.
خالی کردن (اثاث ساختمان و غیره) (معمولاً برای تغییر چیدمان)
The homeowner decided to gut the kitchen.
صاحبخانه تصمیم گرفت آشپزخانه را خالی کند.
They gutted the entire office space to create an open concept layout.
آنها کل فضای اداری را برای خلق طرح مفهومی باز خالی کردند.
غذا و آشپزی دلورودهی ... را خالی کردن، شکم ... را پاک کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
Hunters gathered around to gut their catch.
شکارچیان دور هم جمع شدند تا دلورودهی شکار خود را خالی کنند.
The chef had gutted the fish.
سرآشپز شکم ماهی را پاک کرده بود.
اجزای درونی (دستگاه)
The revolutionary design of this smartphone lies in its innovative guts.
طراحی انقلابی این گوشی هوشمند در اجزای درونی خلاقانهی آن نهفته است.
The chef carefully cleaned the guts of the blender.
سرآشپز با دقت اجزای درونی مخلوطکن را تمیز کرد.
درونی (احساس و غیره)
Trust your gut feeling.
به احساس درونی خود اعتماد کنید.
His decision to leave the company was based on a gut reaction.
تصمیم او برای ترک شرکت براساس واکنش درونی بود.
گذرگاه باریک (بهویژه آبی)
The locals knew of a secret gut that led to the secluded beach.
مردم محلی از گذرگاه باریک مخفیای که به ساحل خلوت منتهی میشد، اطلاع داشتند.
The boat navigated through the gut to reach the open sea.
قایق از گذرگاه باریک عبور کرد تا به دریای آزاد برسد.
پیله (کرم ابریشم)
The gut is carefully extracted to create the finest silk threads.
پیلهی ابریشم با دقت درآورده میشود تا بهترین رشتههای ابریشم درست شود.
The gut is spun into a fine thread.
پیله بهصورت نخ ریز درمیآید.
اصلی، اساسی
The gut solutions to this problem would be to simplify and prioritize your tasks.
راهحل اصلی برای این مشکل ساده کردن و اولویتبندی وظایف شما خواهد بود.
The speaker's words had a gut impact on the audience.
سخنان گوینده تأثیری اساسی بر حضار گذاشت.
استخراج کردن
The researchers needed to gut the data to find meaningful patterns.
محققان برای یافتن الگوهای معنادار باید دادهها را استخراج کنند.
I need to gut this article.
باید این مقاله را استخراج کنم.
از بین بردن
The betrayal gutted her trust in him completely.
این خیانت اعتمادش به او را بهطور کامل از بین برد.
The unexpected loss gutted the team's chances of winning the championship.
این باخت غیرمنتظره شانس تیم برای قهرمانی را از بین برد.
فیزیک (GUT) نظریهی وحدت بزرگ
Physicists are excited about recent advancements in the GUT.
فیزیکدانان در مورد پیشرفتهای اخیر در نظریهی وحدت بزرگ هیجانزده هستند.
The GUT could revolutionize our understanding of the universe.
نظریهی وحدت بزرگ میتواند درک ما از جهان را متحول کند.
(عامیانه) از کسی بیزار بودن
to have someone's guts for garter
سخت تنبیه کردن، دمار درآوردن
to work (or scream) one's guts out
با تمام وجود کار کردن (یا فریاد کشیدن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gut» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gut