آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ آذر ۱۴۰۳

    Gut

    ɡʌt ɡʌt

    گذشته‌ی ساده:

    gutted

    شکل سوم:

    gutted

    سوم‌شخص مفرد:

    guts

    وجه وصفی حال:

    gutting

    شکل جمع:

    guts

    توضیحات:

    GUT در معنای آخر مخفف لغت grand unified theory و grand unification theory است.

    معنی gut | جمله با gut

    noun countable

    کالبدشناسی روده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    Eating too quickly can cause discomfort in the gut.

    سریع غذا خوردن می‌تواند باعث ناراحتی روده شود.

    The gut is lined with millions of bacteria that play a crucial role in digestion.

    روده مملو از میلیون‌ها باکتری است که نقش مهمی در هضم دارند.

    noun countable informal

    شکم (انسان) (به‌ویژه برای اشاره به شکمی که بسیار بزرگ است)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    After the huge meal, his gut was about to burst.

    بعداز غذای سنگین، شکمش داشت می‌ترکید.

    My gut is telling me to go for that second slice of pizza.

    شکمم به من می‌گه که برم دنبال تکه‌ی دوم پیتزا.

    noun plural C2

    (guts) دل‌ووروده

    He took the guts out of the game.

    دل و روده‌ی شکار را درآورد.

    He felt a sharp pain in his guts.

    درد شدیدی در دل‌ووروده‌اش احساس کرد.

    noun uncountable

    زه (به‌دست‌آمده از روده‌ی حیوان برای ساخت آلات موسیقی و راکت‌های ورزشی)

    The tennis racket was strung with gut for better control.

    راکت تنیس برای کنترل بهتر با زه حیوانی بسته شده بود.

    The musician's fingers danced across the gut.

    انگشتان نوازنده در امتداد زه می‌رقصیدند.

    noun plural informal B2

    (guts) دل‌وجرئت

    He didn't have the guts to yell at me.

    دل‌وجرئت نداشت سر من داد بزند.

    I can't believe he actually had the guts to confront the bully.

    باورم نمی‌شه که اون واقعاً دل‌وجرئت مقابله با اون قلدر رو داشت.

    verb - transitive

    داخل ... را خراب کردن (ساختمان و غیره)، آتش زدن (درون ساختمان و غیره) (به‌طوری که فقط نمای خارجی آن سالم بماند)

    The third floor was completely gutted.

    طبقه‌ی سوم کاملاً سوخته بود.

    The fire gutted the old warehouse.

    آتش‌سوزی داخل انبار قدیمی را نابود کرد.

    verb - transitive

    خالی کردن (اثاث ساختمان و غیره) (معمولاً برای تغییر چیدمان)

    The homeowner decided to gut the kitchen.

    صاحب‌خانه تصمیم گرفت آشپزخانه را خالی کند.

    They gutted the entire office space to create an open concept layout.

    آن‌ها کل فضای اداری را برای خلق طرح مفهومی باز خالی کردند.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی دل‌وروده‌ی ... را خالی کردن، شکم ... را پاک کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    Hunters gathered around to gut their catch.

    شکارچیان دور هم جمع شدند تا دل‌وروده‌ی شکار خود را خالی کنند.

    The chef had gutted the fish.

    سرآشپز شکم ماهی را پاک کرده بود.

    noun plural

    اجزای درونی (دستگاه)

    The revolutionary design of this smartphone lies in its innovative guts.

    طراحی انقلابی این گوشی هوشمند در اجزای درونی خلاقانه‌ی آن نهفته است.

    The chef carefully cleaned the guts of the blender.

    سرآشپز با دقت اجزای درونی مخلوط‌کن را تمیز کرد.

    adjective

    درونی (احساس و غیره)

    Trust your gut feeling.

    به احساس درونی خود اعتماد کنید.

    His decision to leave the company was based on a gut reaction.

    تصمیم او برای ترک شرکت براساس واکنش درونی بود.

    noun countable

    گذرگاه باریک (به‌ویژه آبی)

    The locals knew of a secret gut that led to the secluded beach.

    مردم محلی از گذرگاه باریک مخفی‌ای که به ساحل خلوت منتهی می‌شد، اطلاع داشتند.

    The boat navigated through the gut to reach the open sea.

    قایق از گذرگاه باریک عبور کرد تا به دریای آزاد برسد.

    noun

    پیله (کرم ابریشم)

    The gut is carefully extracted to create the finest silk threads.

    پیله‌ی ابریشم با دقت درآورده می‌شود تا بهترین رشته‌های ابریشم درست شود.

    The gut is spun into a fine thread.

    پیله به‌صورت نخ ریز درمی‌آید.

    adjective

    اصلی، اساسی

    The gut solutions to this problem would be to simplify and prioritize your tasks.

    راه‌حل اصلی برای این مشکل ساده کردن و اولویت‌بندی وظایف شما خواهد بود.

    The speaker's words had a gut impact on the audience.

    سخنان گوینده تأثیری اساسی بر حضار گذاشت.

    verb - transitive

    استخراج کردن

    The researchers needed to gut the data to find meaningful patterns.

    محققان برای یافتن الگوهای معنادار باید داده‌ها را استخراج کنند.

    I need to gut this article.

    باید این مقاله را استخراج کنم.

    verb - transitive

    از بین بردن

    The betrayal gutted her trust in him completely.

    این خیانت اعتمادش به او را به‌طور کامل از بین برد.

    The unexpected loss gutted the team's chances of winning the championship.

    این باخت غیرمنتظره شانس تیم برای قهرمانی را از بین برد.

    abbreviation

    فیزیک (GUT) نظریه‌ی وحدت بزرگ

    Physicists are excited about recent advancements in the GUT.

    فیزیک‌دانان در مورد پیشرفت‌های اخیر در نظریه‌ی وحدت بزرگ هیجان‌زده هستند.

    The GUT could revolutionize our understanding of the universe.

    نظریه‌ی وحدت بزرگ می‌تواند درک ما از جهان را متحول کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد gut

    1. adjective intuitive
      Synonyms:
      natural instinctive spontaneous involuntary innate emotional heartfelt visceral basic internal inner intimate unthinking deep-seated interior viscerous
      Antonyms:
      physical material
    1. noun stomach and abdomen
      Synonyms:
      belly tummy paunch bowels abdomen intestines innards entrails viscera tripes duodenum venter
    1. verb clean out, strip
      Synonyms:
      empty loot sack pillage plunder rifle strip ransack ravage decimate draw dress bowel disembowel eviscerate exenterate despoil dilapidate
      Antonyms:
      fill

    Idioms

    to hate someone's guts

    (عامیانه) از کسی بیزار بودن

    to have someone's guts for garter

    سخت تنبیه کردن، دمار درآوردن

    to work (or scream) one's guts out

    با تمام وجود کار کردن (یا فریاد کشیدن)

    سوال‌های رایج gut

    گذشته‌ی ساده gut چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده gut در زبان انگلیسی gutted است.

    شکل سوم gut چی میشه؟

    شکل سوم gut در زبان انگلیسی gutted است.

    شکل جمع gut چی میشه؟

    شکل جمع gut در زبان انگلیسی guts است.

    وجه وصفی حال gut چی میشه؟

    وجه وصفی حال gut در زبان انگلیسی gutting است.

    سوم‌شخص مفرد gut چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد gut در زبان انگلیسی guts است.

    ارجاع به لغت gut

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «gut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gut

    لغات نزدیک gut

    • - gusto
    • - gusty
    • - gut
    • - gutbucket
    • - gutenberg
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.