گذشتهی ساده:
decimatedشکل سوم:
decimatedسومشخص مفرد:
decimatesوجه وصفی حال:
decimating(در اصل) طبق قرعه از هر ده نفر یکی را کشتن، یکدهی کشتن، تلفات زیاد وارد کردن، کشت و کشتار کردن، تلفات سنگین وارد کردن
famine decimated the population.
قحطی باعث مرگ بسیاری از مردم شد.
The pollution could decimate the river's thriving population of kingfishers.
آلودگی میتواند باعث کشتار جمعیت پر رونق مرغان ماهیخوار رودخانه شود.
(مهجور) یک دهم چیزی را برداشتن، عشر کردن، یکدهی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «decimate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/decimate