Decimate

ˈdesɪmeɪt ˈdesɪmeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    decimated
  • شکل سوم:

    decimated
  • سوم‌شخص مفرد:

    decimates
  • وجه وصفی حال:

    decimating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
(در اصل) طبق قرعه از هر ده نفر یکی را کشتن، یک‌دهی کشتن، تلفات زیاد وارد کردن، کشت و کشتار کردن، تلفات سنگین وارد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- famine decimated the population.
- قحطی باعث مرگ بسیاری از مردم شد.
- The pollution could decimate the river's thriving population of kingfishers.
- آلودگی می‌تواند باعث کشتار جمعیت پر رونق مرغان ماهی‌خوار رودخانه شود.
verb - transitive
(مهجور) یک دهم چیزی را برداشتن، عشر کردن، یکدهی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decimate

  1. verb destroy
    Synonyms: annihilate, butcher, commit genocide, execute, exterminate, kill off, massacre, obliterate, slaughter, stamp out, wipe out

ارجاع به لغت decimate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decimate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decimate

لغات نزدیک decimate

پیشنهاد بهبود معانی