با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Butcher

ˈbʊtʃər ˈbʊtʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    butchered
  • شکل سوم:

    butchered
  • سوم شخص مفرد:

    butchers
  • وجه وصفی حال:

    butchering
  • شکل جمع:

    butchers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive B1
    قصاب، (مجازاً) آدم خون‌ریز، کشتن، قصابی کردن
    • - a butcher's shop
    • - دکان قصابی
    • - In their camp area they butchered two sheep each day.
    • - در خیمه‌سرای آن‌ها روزی دو گوسفند ذبح می‌کردند.
    • - Some farmers butcher their own meat.
    • - برخی کشاورزان گوشت مورد نیازشان را خودشان قصابی می‌کنند.
    • - the butcher of Aushwitz prison camp
    • - قصاب بازداشتگاه آشویتز
    • - They butchered many of their political opponents.
    • - آنان بسیاری از مخالفان سیاسی خود را با بیرحمی کشتند.
    • - He tried to fix my radio but butchered the job.
    • - او سعی کرد رادیوی مرا درست کند؛ ولی آن را خراب کرد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد butcher

  1. noun meat killer, seller
    Synonyms: boner, meatmarket person, meat person, processor, skinner, slaughterer, slayer
  2. verb slay and prepare animal for meat
    Synonyms: beef up, carve, clean, cure, cut, cut down, dress, joint, liquidate, salt, slaughter, smoke, stick
  3. verb ruin
    Synonyms: bollix up, botch, destroy, goof up, louse up, make a mess of, mutilate, screw up, spoil, wreck

ارجاع به لغت butcher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «butcher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/butcher

لغات نزدیک butcher

پیشنهاد بهبود معانی