گذشتهی ساده:
butcheredشکل سوم:
butcheredسومشخص مفرد:
butchersوجه وصفی حال:
butcheringشکل جمع:
butchersقصاب، (مجازاً) آدم خونریز، کشتن، قصابی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a butcher's shop
دکان قصابی
In their camp area they butchered two sheep each day.
در خیمهسرای آنها روزی دو گوسفند ذبح میکردند.
Some farmers butcher their own meat.
برخی کشاورزان گوشت مورد نیازشان را خودشان قصابی میکنند.
the butcher of Aushwitz prison camp
قصاب بازداشتگاه آشویتز
They butchered many of their political opponents.
آنان بسیاری از مخالفان سیاسی خود را با بیرحمی کشتند.
He tried to fix my radio but butchered the job.
او سعی کرد رادیوی مرا درست کند؛ ولی آن را خراب کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «butcher» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/butcher