فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Processor

ˈprɑːsesər ˈprəʊsesə
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: processer

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    کامپیوتر پردازنده، پردازشگر
    • - The latest version of the software requires a minimum of a dual-core processor to run smoothly.
    • - آخرین نسخه‌ی این نرم‌افزار برای اجرای روان به حداقل یک پردازنده‌ی دو هسته‌ای نیاز دارد.
    • - The processor is one of the most important components in a computer.
    • - پردازشگر یکی از مهم‌ترین اجزای کامپیوتر است.
  • noun countable
    فراوری‌کننده
    • - meat processer
    • - فراوری‌کننده گوشت
    • - The processer in the factory was responsible for turning raw materials into finished products.
    • - فراوری‌کننده در کارخانه وظیفه‌ی تبدیل مواد خام به محصولات نهایی (تمام‌شده) را بر عهده داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد processor

  1. noun (computer science) the part of a computer (a microprocessor chip) that does most of the data processing
    Synonyms: cpu, central processing unit, central processor, mainframe

لغات هم‌خانواده processor

ارجاع به لغت processor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «processor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/processor

لغات نزدیک processor

پیشنهاد بهبود معانی