فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Processor

ˈprɑːsesər ˈprəʊsesə

توضیحات:

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: processer

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

کامپیوتر پردازنده، پردازشگر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The latest version of the software requires a minimum of a dual-core processor to run smoothly.

آخرین نسخه‌ی این نرم‌افزار برای اجرای روان به حداقل یک پردازنده‌ی دو هسته‌ای نیاز دارد.

The processor is one of the most important components in a computer.

پردازشگر یکی از مهم‌ترین اجزای کامپیوتر است.

noun countable

فراوری‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

meat processer

فراوری‌کننده گوشت

The processer in the factory was responsible for turning raw materials into finished products.

فراوری‌کننده در کارخانه وظیفه‌ی تبدیل مواد خام به محصولات نهایی (تمام‌شده) را بر عهده داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد processor

  1. noun (computer science) the part of a computer (a microprocessor chip) that does most of the data processing
    Synonyms:
    cpu central processing unit central processor mainframe

لغات هم‌خانواده processor

ارجاع به لغت processor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «processor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/processor

لغات نزدیک processor

پیشنهاد بهبود معانی