با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

CPU

ˌsiː piː ˈjuː ˌsiː piː ˈjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cpus

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • abbreviation noun countable
    کامپیوتر واحد پردازش مرکزی، سی‌پی‌یو
    • - The CPU is the brain of a computer.
    • - سی‌پی‌یو مغز یک کامپیوتر است.
    • - My new laptop has a powerful CPU.
    • - لپ‌تاپ جدیدم یک سی‌پی‌یوی قوی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد CPU

  1. noun (computer science) the part of a computer (a microprocessor chip) that does most of the data processing
    Synonyms: processor, central processing unit, cpu, central processor, mainframe

ارجاع به لغت CPU

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «CPU» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cpu

لغات نزدیک CPU

پیشنهاد بهبود معانی