امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Procession

prəˈseʃn prəˈseʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    processions

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive C2
حرکت دسته‌جمعی، ترقی تصاعدی، ترقی، به‌صورت صفوف منظم، دسته راه انداختن، در صفوف منظم پیشرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The funeral procession moved slowly.
- صف همراهان جنازه به آهستگی حرکت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد procession

  1. noun parade, sequence
    Synonyms:
    series succession sequence order process course run movement march file string train column advance motorcade cavalcade cortege cycle consecution autocade

لغات هم‌خانواده procession

ارجاع به لغت procession

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «procession» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/procession

لغات نزدیک procession

پیشنهاد بهبود معانی