Proclaim

proʊˈkleɪm prəˈkleɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    proclaimed
  • شکل سوم:

    proclaimed
  • سوم‌شخص مفرد:

    proclaims
  • وجه وصفی حال:

    proclaiming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
اعلان کردن، علنی اظهار داشتن، جار زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He was proclaimed to be the winner.
- نام او به‌عنوان برنده اعلام شد.
- acts that proclaimed him a friend
- اعمالی که حاکی از دوستی او بود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proclaim

  1. verb advertise, make known
    Synonyms: affirm, announce, annunciate, blast, blaze, blazon, broadcast, call, circulate, declare, demonstrate, disseminate, enunciate, evidence, evince, exhibit, expound, get on a soapbox, give out, herald, illustrate, indicate, manifest, mark, ostend, pass the word, profess, promulgate, publish, shoot off mouth, shout out, show, sound off, spiel, spout, spread it around, stump, trumpet, utter, vent, ventilate, voice
    Antonyms: conceal, hide

ارجاع به لغت proclaim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proclaim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proclaim

لغات نزدیک proclaim

پیشنهاد بهبود معانی