فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Spiel

ʃpiːl / / spiːl ʃpiːl / / spiːl

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive

(عامیانه) چرب‌زبانی (برای مثال برای فروش چیزی)، شیره‌مالی

noun verb - intransitive

(عامیانه) چرب زبانی کردن، شیره مالی کردن، از چیزی دم زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He was always spieling about why teachers should rule the world.

همیشه درباره‌ی اینکه چرا باید معلمان بر دنیا حکومت کنند، داد سخن می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spiel

  1. noun patter, sales pitch
    Synonyms:
    sales talk pitch line sales pitch chatter empty talk jive jabber song and dance

Phrasal verbs

spiel off

از حفظ خواندن یا گفتن، برشمردن

ارجاع به لغت spiel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spiel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spiel

لغات نزدیک spiel

پیشنهاد بهبود معانی