فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Chatter

ˈtʃæt̬ər ˈtʃætə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    chattered
  • شکل سوم:

    chattered
  • سوم‌شخص مفرد:

    chatters
  • وجه وصفی حال:

    chattering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
وراجی کردن، سخن گفتن، گپ زدن، صحبت کردن (برای مدت طولانی راجع‌به مسائل بی‌اهمیت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Those two women were chattering together for hours.
- آن دو پیرزن ساعت‌ها با هم وراجی می‌کردند.
- The children chattered excitedly about their field trip.
- بچه‌ها با هیجان در مورد سفرشان صحبت می‌کردند.
- We chattered for hours over coffee, catching up on old times.
- ما ساعت‌ها در کافه گپ زدیم و از حال هم باخبر شدیم.
verb - intransitive
صداهای کوتاه و تکرارشونده تولید کردن (حیوانات)
- Squirrels chatter from the branches as you walk by.
- سنجاب‌ها هنگام عبور از کنار شاخه‌ها صدا درمی‌آورند.
- In the jungle, monkeys chatter to communicate with each other.
- در جنگل، میمون‌ها برای برقراری ارتباط با یکدیگر صدا درمی‌آورند.
- the chattering of sparrows in the tree
- جیک‌جیک گنجشک‌ها در درخت
verb - intransitive
برخورد کردن دندان‌ها به هم، لرزیدن دندان‌ها (از ترس یا سرما)
- Her teeth chattered uncontrollably as she waited in the dark alley.
- وقتی که در کوچه‌ی تاریک منتظر بود، دندان‌هایش به‌طور غیرقابل کنترلی به هم می‌خورد.
- Even under the thick blanket, his teeth continued to chatter from the cold.
- حتی زیر پتوی ضخیم، دندان‌هایش از سرما به لرزیدن ادامه می‌داد.
noun uncountable
وراجی، صحبت (برای مدت طولانی راجع‌به مسائل بی‌اهمیت)
- I could no longer tolerate his chatter.
- بیش از آن تاب تحمل وراجی او را نداشتم.
- Her incessant chatter made it difficult for Mehran to focus on his work.
- صحبت مداوم او باعث می‌شد که مهران نتواند بر روی کارش تمرکز کند.
noun uncountable
صداهای کوتاه و تکرارشونده (حیوانات)
- She loved to listen to the chatter of the dolphins during her visit to the aquarium.
- او دوست داشت در زمان بازدیدش از آکواریوم به صدای دلفین‌ها گوش بدهد.
- The chatter of the frogs was particularly loud after the rain.
- قورقور قورباغه‌ها بعداز باران به‌طرز قابل توجهی بلند بود.
- the chatter of birds
- جیک‌جیک پرندگان
noun uncountable
گفت‌وگو، صحبت (در فضای مجازی)
- The online chatter about the new policy has sparked a lot of debate.
- صحبت‌های آنلاین درباره‌ی سیاست جدید باعث ایجاد بحث زیادی شده است.
- Analysts are tracking the chatter to gauge public opinion.
- تحلیلگران درحال ردیابی گفت‌وگوها برای ارزیابی نظر عمومی هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chatter

  1. noun constant or rapid talk
    Synonyms:
    chat gossip babble prattle chitchat jabber yakking blather palaver gas twaddle
    Antonyms:
    drawl
  1. verb speak fast and non-stop
    Synonyms:
    chat gossip talk jaw yak gab jabber prattle blab babble natter palaver tattle blather gas clack cackle gabble go on and on twaddle gibber chitchat prate
    Antonyms:
    drawl
  1. verb to make or cause to make a succession of short, sharp sounds
    Synonyms:
    brattle clack clatter rattle
  1. noun the high-pitched continuing noise made by animals (birds or monkeys)
    Synonyms:
    chattering clunter

Collocations

ارجاع به لغت chatter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chatter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chatter

لغات نزدیک chatter

پیشنهاد بهبود معانی