فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Brattle

American: ˈbrætəl British: ˈbrætəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun verb - intransitive
    صدای پچ‌پچ و به‌هم خوردن بشقاب، شلوغ کردن، تاخت، چهارنعل، پچ‌پچ، تق‌تق
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد brattle

  1. verb To make or cause to make a succession of short, sharp sounds
    Synonyms: clatter, clack, chatter, rattle

ارجاع به لغت brattle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brattle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brattle

لغات نزدیک brattle

پیشنهاد بهبود معانی