شکل جمع:
bratsدر معنای سوم، brat مخفف عامیانهی لغت bratwurst است.
(بچه) بداخلاق، ننر، لوس، سِرتِق، بدرفتار، بدعنق
The little brat refused to clean his room.
این بچهی سِرتِق حاضر نشد اتاقش را تمیز کند.
My neighbor's brat is always making noise outside.
بچهی بدعنق همسایه همیشه در بیرون سروصدا میکند.
He acted like a spoiled brat during the entire trip.
او تو کل سفر عین یه بچهی لوس و ننر رفتار کرد.
انگلیسی آمریکایی فرزند فرد نظامی (فرزند کسی که در نیروهای مسلح مشغول به خدمت است.)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Being an army brat taught him adaptability and resilience.
فرزند ارتشی بودن به او سازگاری و تابآوری را آموخت.
As a military brat, she moved to a new town every few years.
بهعنوان فرزند فرد نظامی، هر چند سال یکبار به شهر جدیدی نقلمکان میکرد.
انگلیسی آمریکایی براتوورست، سوسیس گوشت خوک (نوعی سوسیس که از ترکیب گوشت خوک، ادویه و سبزی تهیه میشود)
The local market sells fresh, homemade brat.
در بازار محلی براتوورست تازه و خانگی به فروش میرسد.
He enjoys eating bratwurst in summer.
او در تابستان از خوردن سوسیس گوشت خوک لذت میبرد.
«شخصیتی استقلالطلب، بااعتمادبهنفس و لذتجو»
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brat