آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۴ فروردین ۱۴۰۴

    Rattle

    ˈrætl ˈrætl

    گذشته‌ی ساده:

    rattled

    شکل سوم:

    rattled

    سوم‌شخص مفرد:

    rattles

    وجه وصفی حال:

    rattling

    شکل جمع:

    rattles

    معنی rattle | جمله با rattle

    noun singular

    تلق‌تلوق

    I heard a sudden rattle and got scared.

    تلق‌تلوق ناگهانی‌ای را شنیدم و ترسیدم.

    A loud rattle came from the engine.

    تلق‌تلوق بلندی از موتور می‌آمد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the rattle of my bicycle's mudguard

    تلق‌تلوق گلگیر دوچرخه‌ی من

    the rattle of the party held next door

    سروصدای مهمانی در خانه‌ی مجاور

    noun countable

    جغجغه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The child kept shaking his rattle.

    کودک مرتباً جغجغه‌ی خود را تکان می‌داد.

    The baby shook the rattle with glee.

    بچه با خوشحالی جغجغه را تکان داد.

    noun countable

    موسیقی صداساز (وسیله‌ای چوبی که با چرخاندن آن صدایی مانند ضربات متوالی ایجاد می‌شود)

    A rattle is used during some spiritual ceremonies.

    از صداساز در برخی مراسم‌های معنوی استفاده می‌شود.

    The rattle made a loud noise.

    صداساز صدای بلندی به راه انداخت.

    noun countable

    جانورشناسی زنگوله (بخشی از دم مار زنگوله‌ای (زنگی) که صدا تولید می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    A baby rattlesnake's rattle is not as loud as an adult's.

    [بلندی صدای] زنگوله‌ی بچه‌مار زنگوله‌ای به بلندی مار بالغ نیست.

    He recognized the sound of a rattlesnake's rattle.

    صدای زنگوله‌ی مار زنگوله‌ای را تشخیص داد.

    verb - transitive

    نگران کردن، مضطرب کردن، آشفته کردن

    They wanted to rattle our players.

    آن‌ها می‌خواستند بازیکنان ما را مضطرب کنند.

    He rattled the speaker.

    سخنران را نگران کرد.

    verb - intransitive

    تلق‌تلوق کردن، تلق‌تلوق صدا کردن

    The mudguard of the bicycle was rattling.

    گلگیر دوچرخه تلق‌تلوق می‌کرد.

    This window rattles in the wind.

    این پنجره در باد تلق‌تلوق صدا می‌کند.

    verb - transitive

    به تلق‌تلوق انداختن، به صدا درآوردن

    She rattled the handle of the door.

    دسته‌ی در را به تلق‌تلوق انداخت.

    The passing train would rattle the windows of our house.

    قطاری که در حال گذر بود، شیشه‌های خانه‌ی ما را به صدا درمی‌آورد.

    verb - intransitive

    ور زدن، وراجی کردن

    She rattled on for a full hour.

    یک ساعت تمام ور زد.

    My boss likes to rattle during meetings.

    رئیسم دوست داره در طول جلسات وراجی کنه.

    verb - intransitive

    تلق‌تلوق‌کنان رفتن، تلق‌تلوق‌کنان حرکت کردن

    A cart was rattling along the cobblestone.

    یک گاری روی سنگ‌فرش تلق‌تلوق‌کنان می‌رفت.

    The carriage rattled around the big old house.

    کالسکه در اطراف خانه‌ی قدیمی تلق‌تلوق‌کنان حرکت می‌کرد.

    verb - transitive

    به پله‌ی طنابی مجهز کردن (کشتی)

    We need to rattle the boat before setting sail.

    پیش از حرکت باید قایق را به پله‌ی طنابی مجهز کنیم.

    Rattling the shrouds was a common task for the ship's crew.

    بستن پله‌های طنابی به بادبان‌ها، وظیفه‌ی رایج خدمه‌ی کشتی بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rattle

    1. verb bang, jiggle
      Synonyms:
      shake knock sound vibrate bounce jar jolt clatter drum jiggle clack jangle jounce shatter
    1. verb talk aimlessly, endlessly
      Synonyms:
      talk chat chatter babble jabber gab jaw prattle run on yak gabble prate cackle reel off run through list clack gush
    1. verb disconcert, upset someone
      Synonyms:
      disturb bother confuse upset embarrass perplex frighten shake throw unnerve distract muddle perturb discompose addle confound discomfit nonplus faze abash put out bewilder flummox psych out get to put off discountenance scare discombobulate put out of countenance rattle one’s cage
      Antonyms:
      soothe appease placate

    Idioms

    rattle around in

    در خانه یا اداره یا کارگاه بزرگ‌تر از نیاز خود بودن

    سوال‌های رایج rattle

    گذشته‌ی ساده rattle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده rattle در زبان انگلیسی rattled است.

    شکل سوم rattle چی میشه؟

    شکل سوم rattle در زبان انگلیسی rattled است.

    شکل جمع rattle چی میشه؟

    شکل جمع rattle در زبان انگلیسی rattles است.

    وجه وصفی حال rattle چی میشه؟

    وجه وصفی حال rattle در زبان انگلیسی rattling است.

    سوم‌شخص مفرد rattle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد rattle در زبان انگلیسی rattles است.

    ارجاع به لغت rattle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rattle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rattle

    لغات نزدیک rattle

    • - ratter
    • - rattish
    • - rattle
    • - rattle around in
    • - rattlebag
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.