گذشتهی ساده:
rattledشکل سوم:
rattledسومشخص مفرد:
rattlesوجه وصفی حال:
rattlingشکل جمع:
rattlesتلقتلوق
I heard a sudden rattle and got scared.
تلقتلوق ناگهانیای را شنیدم و ترسیدم.
A loud rattle came from the engine.
تلقتلوق بلندی از موتور میآمد.
the rattle of my bicycle's mudguard
تلقتلوق گلگیر دوچرخهی من
the rattle of the party held next door
سروصدای مهمانی در خانهی مجاور
جغجغه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The child kept shaking his rattle.
کودک مرتباً جغجغهی خود را تکان میداد.
The baby shook the rattle with glee.
بچه با خوشحالی جغجغه را تکان داد.
موسیقی صداساز (وسیلهای چوبی که با چرخاندن آن صدایی مانند ضربات متوالی ایجاد میشود)
A rattle is used during some spiritual ceremonies.
از صداساز در برخی مراسمهای معنوی استفاده میشود.
The rattle made a loud noise.
صداساز صدای بلندی به راه انداخت.
جانورشناسی زنگوله (بخشی از دم مار زنگولهای (زنگی) که صدا تولید میکند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
A baby rattlesnake's rattle is not as loud as an adult's.
[بلندی صدای] زنگولهی بچهمار زنگولهای به بلندی مار بالغ نیست.
He recognized the sound of a rattlesnake's rattle.
صدای زنگولهی مار زنگولهای را تشخیص داد.
نگران کردن، مضطرب کردن، آشفته کردن
They wanted to rattle our players.
آنها میخواستند بازیکنان ما را مضطرب کنند.
He rattled the speaker.
سخنران را نگران کرد.
تلقتلوق کردن، تلقتلوق صدا کردن
The mudguard of the bicycle was rattling.
گلگیر دوچرخه تلقتلوق میکرد.
This window rattles in the wind.
این پنجره در باد تلقتلوق صدا میکند.
به تلقتلوق انداختن، به صدا درآوردن
She rattled the handle of the door.
دستهی در را به تلقتلوق انداخت.
The passing train would rattle the windows of our house.
قطاری که در حال گذر بود، شیشههای خانهی ما را به صدا درمیآورد.
ور زدن، وراجی کردن
She rattled on for a full hour.
یک ساعت تمام ور زد.
My boss likes to rattle during meetings.
رئیسم دوست داره در طول جلسات وراجی کنه.
تلقتلوقکنان رفتن، تلقتلوقکنان حرکت کردن
A cart was rattling along the cobblestone.
یک گاری روی سنگفرش تلقتلوقکنان میرفت.
The carriage rattled around the big old house.
کالسکه در اطراف خانهی قدیمی تلقتلوقکنان حرکت میکرد.
به پلهی طنابی مجهز کردن (کشتی)
We need to rattle the boat before setting sail.
پیش از حرکت باید قایق را به پلهی طنابی مجهز کنیم.
Rattling the shrouds was a common task for the ship's crew.
بستن پلههای طنابی به بادبانها، وظیفهی رایج خدمهی کشتی بود.
در خانه یا اداره یا کارگاه بزرگتر از نیاز خود بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rattle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rattle