فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chat

tʃæt tʃæt

گذشته‌ی ساده:

chatted

شکل سوم:

chatted

سوم‌شخص مفرد:

chats

وجه وصفی حال:

chatting

شکل جمع:

chats

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive A2

(به‌صورت دوستانه و غیررسمی) گپ زدن، اختلاط کردن، صحبت کردن، حرف زدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

I enjoy chatting with new people.

من از صحبت کردن با افراد جدید لذت می‌برم.

We love to chat about our favorite books.

ما عاشق گپ زدن درباره‌ی کتاب‌های مورد علاقه‌مان هستیم.

verb - intransitive A2

(به‌صورت آنلاین و ازطریق اینترنت) صحبت کردن، حرف زدن، گپ زدن، پیام ردوبدل کردن، چت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

We can chat later if you’re busy right now.

اگه الان سرت شلوغه، می‌تونیم بعداً چت کنیم.

She prefers to chat via text rather than call.

او صحبت کردن ازطریق پیام متنی را به تماس گرفتن ترجیح می‌دهد.

noun countable uncountable A2

گپ، صحبت، اختلاط، گپ‌وگفت، مکالمه (گفت‌وگوی دوستانه و غیررسمی)

The chat we had last night was very enlightening.

گپ‌وگفتی که دیشب داشتیم بسیار روشنگر بود.

Alan prefers face-to-face chat rather than texting.

آلان گفت‌وگوی رودررو را به پیام دادن ترجیح می‌دهد.

noun countable uncountable

گپ، صحبت، اختلاط، گپ‌وگفت، مکالمه، چت (گفت‌وگوی اینترنتی)

She joined the chat to discuss the latest news.

او به چت ملحق شد تا درباره‌ی آخرین اخبار بحث کند.

I took a screenshot of our chat to keep track of the changes we made.

از چت‌مان اسکرین‌شات گرفتم تا تغییراتی که ایجاد کردیم را پیگیری کنم.

noun countable

جانورشناسی پرنده‌ی آوازخوان

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

I spotted a beautiful chat in the garden this morning.

امروز صبح پرنده‌ی آوازخوان زیبایی را در باغ دیدم.

We listened carefully to the chat's song.

با دقت به نغمه‌ی پرنده‌ی آوازخوان گوش سپردیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chat

  1. noun talk, often short
    Synonyms:
    conversation talk chatter visit gossip converse gab rap babble palaver prattle yak rap session tête-à-tête bull session gas jabber heart-to-heart hot air
    Antonyms:
    silence quiet
  1. verb talk, gossip
    Synonyms:
    talk converse chatter gossip gab jaw go on run on chew the fat shoot the breeze babble prattle blab yap cackle chew the rag burble
    Antonyms:
    be quiet

Phrasal verbs

chat up

(انگلیسی - عامیانه) (مرتبا) لاس زدن

Collocations

heart-to-heart chat

گفتگوی صمیمانه، درد دل

have a chat

گپ زدن، صحبت دوستانه داشتن

brief chat

گفتگوی کوتاه

ارجاع به لغت chat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chat

لغات نزدیک chat

پیشنهاد بهبود معانی