با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Tête-à-tête

    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    (فرانسه) صحبت خودمانی دو نفر، درد دل دو نفره

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - They had a quiet tête-à-tête over dinner last night.
    - در خِلال شام شب گذشته، صحبتی خودمانی دونفره‌ی بی‌سروصدا داشتند.
    - She asked me whether I had a tête-à-tête conversation or not.
    - او از من پرسید که آیا مکالمه‌ی دونفره داشتم یا نه.
    noun countable
    (فرانسه) (صندلی و نیمکت و غیره) دو طرفه (که هنگام مکالمه‌ی خودمانی دو نفر روی آن می‌نشینند)
    - He bought a tête-à-tête sofa.
    - یک مبل دوطرفه خرید.
    - She broke their tête-è-tête bench.
    - نیمکت دونفره‌ی خودشان را شکست.
    adjective adverb
    (فرانسه) دو نفره، خودمانی، خصوصی
    - to speak tête-à-tête
    - به‌طور خصوصی صحبت کردن
    - a tete-a-tete supper
    - شام دونفره
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد tête-à-tête

    1. noun heart-to-heart talk
      Synonyms: confidential discussion, cozy chat, duologue, face-to-face chat, heads together, huddle, intimate discussion, mutual consultation, one-on-one, parley, powwow, private conversation
    2. noun conversation
      Synonyms: chat, colloquy, confabulation, confidential discussion, consultation, cozy chat, dialogue, discussion, exchange, face-to-face talk, fireside chat, friendly chat, heart-to-heart talk, intimate discussion, one-on-one talk, pillow talk, powwow, talk

    ارجاع به لغت tête-à-tête

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tête-à-tête» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tete-a-tete

    لغات نزدیک tête-à-tête

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی